پا به سن گذاشتی و چهل الی شصت را هم لابد رد کردی؛ در ظاهر خردمندی و موهای سر و پشم و پیلت را نه در آسیاب که در گذر روزگار تلخ و شیرین سفید کردی...
شاید متاهل هم باشی و صاحب همسر و فرزند؛ لازمست ادای همسر غیرتی و سرتوی لاک درآوری و ادای پدر یا مادری که الگوی فرزندانش است...
حرفهای قلبمه میزنی؛ پختهمخته بنظر میآیی؛ آرام راه میروی؛ روی احساسات جوانیات یک وزنهی سنگین انداختی تا به یکباره فوران نکند تا همچنان انسان سن کردهای بنظر برسی.
اگر چند نفری هم دوروبرت باشند و چند کیسه فخر و صفت به تو آویزان کنند که دیگر نمیشود تو را هوا کرد!
باید شبیه یک ریشسپید قبیله بنظر برسی حتی اگر ریشت را سپید نکرده باشی؛ اما درست در میان این همه اهن و تلپ از خِرد، درجهای از خریتت گُل میکند.
×××
همهی ما درجگانی از خریت را در لحظاتی که اصلاً نمیدانیم چگونه با آن برخورد کنیم داریم.
من حتی خرانی دیدم که که هرچه خریت بیشتری به نمایش گذاشتهاند دیگران بیشتر او را خردمند تصور کردهاند! آنچنان که اکنون مرز بین هوادارانش و خر و او هویدا نیست.
محو گفتار قلمبه سلمبهی برخی در این فضای اینترنتی و حتی فضای چاپی نشو که کسی که در جایی یک فرزانه بنظر میرسد در جای دیگری یک خر تمام است درحالیکه دیگران در آنجا خردورزند!
×××
چطور با خواندن چند کتاب و با داشتن چندتا چیز، جار میزنی که همهچیزی و در همهحال هستی؟ در بهترین حالت در جایی که من خرم تو دانایی و در جایی که من دانایم تو خری! درجهی خریت من و تو دست من و تو نیست؛ اما نشان دادنش دست من و توست.
من هروقت تمام خریتهای درونم را در تمام شرایط مختلف از پل گذارندم بعد شما را رهنمود میکنم.
×××
هرچه هست ما آدمهای تهی از هیچ، تلاش میکنیم داناییمان را به رخ بکشیم تا خریتمان به چشم نیاید... گاهی هم داناییمان را در خریت دیگران جار میزنیم تا دانایی آنان را در خریت خود وارد کنیم!
بااینحال ته تمام نمایشها، چیزی جز نمایش خریت نیست در جهان نسبیت!
جولانگاه خریت است در جهان انسانیت...
×××
تو وقتی از هیچ بودنت آگاه باشی، تازه آغاز بودنت است!
www.Soroushane.ir