آخوندها (شاهان عمامه بهسر)، شبیه شاهان پارسی، داریوش اول و داریوش دوم ندارند؛ شبیه شاهان صفوی نیز شاه اسماعیل و عباس و طهماسب اول و دوم هم ندارند ولی کیست که نداند اینان نیز همان رویه را ادامه دادهاند تحت عنوان آیتالله اول و آیتالله دوم. یا امام اول و امام دوم... حتی اگر بجای اول و دوم، عمامه سیاه را به ارث برند و یا عنوان ولیفقیه و یا مرجع تقلید.
×××
الگوی موروثی و استمرار قدرت در ساختارهای دینی، بیشباهت با سنت پادشاهی در ایران باستان و صفویان نیست. در واقع، همانگونه که پادشاهان قدیم از نامهای مشابه و تکراری استفاده میکردند، در سیستم روحانیت نیز القاب مشابهی مانند "آیتالله اول و دوم" یا "امام" و "مرجع" حفظ شده.
نکته جالب اینجاست که:
اگر در پادشاهیهای پیشین، انتقال قدرت از طریق وراثت و خون انجام میشد، در ساختار دینی، انتقال از طریق تقدس و مشروعیت مذهبی انجام میشود، اما نتیجه یکی است و آن تداوم در قدرت در یک حلقهی بسته است.
×××
خون ایدئولوژی، خطرناکتر از خون بیولوژیکی است!
این یعنی در ساختار نظامهای دینگرا، ایدئولوژی جایگزین خون شده.
بااینحال چه از نوع موروثی و چه نوع دینی، در ایران انگشت شمارند، شاهانی که لقب تکرارپذیریشان از دو و سه بالاتر رفته باشد.
×××
تا همینجا نیز حکومت تحت لوای آیتالله دوم در اوج ضعف است و بنظر نمیرسد اگر آیتالله دوم را بمیرانند و یا بمیرد، آیتالله سوم بتواند کاری از پیش ببرد.
اگر آیتالله سوم -فرزند آیتالله دوم- به قدرت برسد از هر دو خون در رگهایش، چیزی دارد. ترکیب خون ایدئولوژی و خون بیولوژیکی.
اما آیا توفیری میکند؟
صدالبته خیر.
چون پوسیدگی، هم درونی است و هم برونی.
همانگونه که داریوش سوم، آخرین شاه هخامنشی در اوج ضعف داخلی هخامنشیان، نتوانست در برابر اسکندر بعنوان نیروی برونی دوام بیاورد، آیتالله سوم نیز در برابر ضعف درونی و فشار بیرونی سرنوشت مشابهی خواهد داشت؛ البته اگر به آیتاللهی سوم برسد.
×××
سراسر تاریخ پر از این است که هر جا که یک نظام موروثی چه با خون و چه با ایدئولوژی به مرحلهی پوسیدگی رسیده، یا از درون شکافته شده یا از بیرون و یا ترکیبی از هر دو.
پوسیدگی را درمانی نیست و این فروپاشی قطعی است!
www.Soroushane.ir