هرچه شنیدیم از عموم بود؛ هیچ کس نگفت از خصوص.
حتی آنچه که بنظر خصوصیترین بود، عمومیترین هم بود!
جانب هر سخن نیز شبیه هرچیزی دو پهلو است؛ گویی نه زبان آدمی که اندیشهاش هم دوپهلو است؛ کنایهآمیز و استعارهبار است؛ درست شبیه ظاهر آدمی و باطن آدمی.
×××
گاه آنچه بر زبان راندیم آنچه نیست در دل داریم. گاه آنچه میاندیشیم همانی نیست که بر اساسش تصمیم میگیریم. گویی اندیشه و زبان ما هم عموم و خصوص دارد.
عمومش برای دیگران است و خصوصش برای خویشتن.
انسان، متخصص پنهانکاری است؛ گاه تعمدی و گاه تصادفی. کیست که درونش همانی باشد که در برون؟
درونمایهی کلام و آنچه در دل داریم، انگار خصوصی و مختص خودمان است درحالیکه بسیاری اوقات هم اینگونه نیست؛ اما همیشه به این چنگ میاندازیم تا فرو نریزیم.
این تضاد بین ظاهر و باطن، میان آنچه که میگوییم و آنچه که واقعاً احساس میکنیم، از ویژگیهای پیچیده و رمزآلود انسان است؛ انسانی که در توالت عمومی، خصوصی فکر میکند و در توالت خصوصی، عمومی!
×××
اگر تعریفی برای دو دنیای موازی باشد من با این تعبیر موافقم که انسان در دو دنیای موازی زندگی میکند، یکی در ظاهر، دیگری در باطن؛ یکی آنچه کرده، دیگری آنچه اندیشیده!
www.Soroushane.ir
مچکرم .عالی بود
بدرخشی سالار