فیلم اره بطور کلی در پی بررسی مفاهیم اخلاقی پیچیده، گناه، رستگاری، و عدالت و رهایی است. در این فیلمها، شخصیت جان کرامر (جیگساو) خود را قاضی و آمر به مجازات میبیند و قربانیانش را به چالش میکشد تا از زندگی خود ارزش بیشتری بیابند. او به گمان من، نماد یک خدای مذهبی، یک دیکتاتور و یا یک پیشوای پیر و مریض است که سعی دارد طعم رهایی و عدالت را با تحمیل شکنجههای دردناک و وحشتناک به قربانیانش بفهماند و همچنین فضایی را فراهم میکند که بین مرگ و زندگی یکی را برگزینی.
از طرفی او، نماد طبیعت است که همواره سعی در آموزش و تجربهاندوزی آدمها دارد.
بطور کل، فلسفهی فیلم اره، بر مسألهی رستگاری و انتخابهای فردی تأکید زیادی دارد. جان کرامر، دیگران را به این فکر میاندازد که زندگیشان ارزش بیشتری دارد که برای نجاتش باید هر کاری کرد؛ او هدفش نجات قربانیان از طریق رنج و درد است. این تفکر به پرسشهایی فلسفی دربارهی اینکه چگونه میتوان به فرد کمک کرد که خود را نجات دهد؟ و آیا رنج واقعی میتواند منجر به رستگاری شود؟، میپردازد.
همچنین فیلم می گوید چگونه نیتهای خیرخواهانه میتواند بطور غیرمستقیم منجر به خشونت و انتقام میشود؟
این رویکرد فلسفی در مقایسه با آثار دیگر که معمولاً به معنای رهایی یا پاداش بدون رنج میپردازند، به چالشی برای من بیننده تبدیل شده تا بین هدفها و ابزارهایی که برای رسیدن به آنها استفاده میشود، تفاوت قائل شوم.
شیوهی کار جان کرامر (جیگساو) در فیلمهای اره از نگاه فلسفی، به چالش کشیدن اخلاقی قربانیان است. او قربانیان خود را در موقعیتهایی قرار میدهد که مجبورند انتخابهایی بسیار ناشدنی و سخت انجام دهند؛ انتخابهایی که نشاندهندهی ارزش زندگیشان است. هدفش از این تلهها، آموزش به قربانیان است تا از طریق رنج، ارزش زندگی و تصمیماتشان را درک کنند.
×××
این فیلم تأثیر زیادی از نظریههای فلسفی مانند فلسفههای ارسطو و مکتبهای رئالیسم اخلاقی گرفته، که در آنها اعمال و انتخابهای انسان باید بهوسیله پیامدها و ارزشهای اخلاقی مورد ارزیابی قرار گیرند.
ارسطو در نیکوماخوس به اهمیت "فضیلت اخلاقی" اشاره دارد و بر این باور بود که انسان باید از طریق تصمیمات آگاهانه به مسیر درست و فضیلت حرکت کند.
جان کرامر نیز به نوعی سعی میکند قربانیانش را به سوی "خودشناسی" و "رستگاری" هدایت کند، هرچند شیوهاش بسیار افراطی و خشونتآمیز است. بعبارتی آنان را مجبور میکند تا از طریق تجربهی درد و رنج، به ارزشهای واقعی زندگی پی ببرند ولو به قصد خودتخریبی؛ این نوع نگاه، به ویژه در تلههای شکنجهی او، به نوعی شبیه آموزههای ارسطو در مورد ضرورت تجربه و آگاهی است.
فریدریش نیچه نیز بر ضرورت رنج برای رشد فردی تأکید داشت. او در آثارش، مانند چنین گفت زرتشت، رنج را بخشی از فرآیند تبدیل انسان به "ابر انسان" (Übermensch) میداند. نیچه به این باور داشت که برای دستیابی به پتانسیل واقعی خود، انسانها باید از چالشها و رنجهای زندگی عبور کنند. جان کرامر نیز قربانیانش را به چالشهای عمیق اخلاقی و فیزیکی میاندازد تا به آنها کمک کند تا از زندگیشان بیشترین بهره را ببرند.
اینکه درنهایت رنج سبب گنج میشود یا نه؟ هنوز محل ابهام است و به ظن من وابسته به ظرف تحمل و اندیشهی آدمهاست و نمیتوان برای همگی یک نسخه پیچید. همچنان که در فیلم نیز معدود افرادی هستند که نجات مییابند.
علاوه بر فلسفههای اخلاقی، شیوههای روانشناختی نیز در ایدههای اره تأثیرگذار بوده. نظریههای روانشناسی مانند تحلیل رفتار و روانکاوی فروید ممکن است توضیحدهندهی رفتارهای افراطی جان کرامر باشند. او به نوعی نمایانگر فرآیندهایی است که افراد ممکن است از طریق آنها به خودآگاهی برسند، هرچند که این فرآیند به شدت به ویرانی و تخریب منتهی شوند. در واقع، استفاده او از درد و رنج برای رشد معنوی و اخلاقی، مفهومی است که هم در فلسفه و هم در روانشناسی مورد بحث قرار گرفته است.
بارها و بارها به این مسئله فکر کردهام که چرا انسانهای سخت کوش و سخت گیری ،بیشتر از انسانهای راحت طلب و گاها تنبل در معرض سختی و ناملایمات قرار می گیرند؟
آنچه شما تحلیل کردید با مشاهدات بصری من در تناقض است
ممنونم از کامنتت. بنظرت پس رنج، گنج است؟