مگر خوابم میبرد؟ دیشب کش آمده بودم وسط یک مطلب فلسفی.
یکهو هُری دلم ریخت. به فاصلهی چندصدم ثانیه حداقل سه صدای انفجار مهیب را شنیدم، عین گنجشگ همیشه مضطرب، پریدم لب پنجره؛ در زاویهی وسیع تهران را دیدم و چیزی جلب توجه نکرد؛ مشخص بود در دوردست بود اما این یعنی شدت آن خیلی زیاد بوده که صدا هست ولی تصویر نیست!
یقین داشتم حملهای بوده همان حوالی؛ صدای این زنگ به گوش من آشناست!
این مقدمهی دیشب بود؛ برای شروع شنبهی دستکاری شدهی جنگی...
×××
تلگراف یک ابزار ارتباط یکطرفه است و تلفن ابزار دوطرفه.
حمله با موشک و پهپادهای انتحاری درست شبیه تلگراف کردن است؛ پیامت ارسال میشود ولی حتی امیدی نیست به مقصد رسیده باشد یا نه؟ و یا طرف، پیام را بخوبی دریافت کرده باشد یا نه؟ فقط ارسال میشود به امید ارسال!
گاهی این پیام مخدوش و نامفهوم میرسد و گاهی بین راه، ناکام از ارسال میشود و گاهی به مقصد میرسد اما فرستنده را خبردار نمیکند و تا مدتها او در کف چندوچون سرنوشتش میماند.
×××
اما هجوم جنگنده، درست شبیه یک ابزار دوطرفه مثل تلفن است؛ نه تنها به مقصد باید برسد و پیامش را برساند بلکه باید به مبدا برگردد که حاوی سلامت و موفقیت حامل پیام در رفت و بازگشت، و تصدیق خود پیام و تایید ارسال پیام است.
اینکه اسراییل با جنگندههایش آمد و تا دروازههای آسمان تهران رفت و باموفقیت و سلامت برگشت، یعنی کار تمام است ولو اینکه هیچ کاری نکرده باشند!
×××
این یعنی نمایش حملهی ج.ا همان تلگراف زدن بود و نمایش حملهی اسراییل، همان تلفن زدن.
هر دو حریر حریم آسمانی همدیگر را شبانه، بطور ترسناکی دریدند.
هرچند فرق زیادی است بین این دو؛ حتی اگر بیشترین ملاحظه و کمترین خسارات را در نظر گرفته باشند.
×××
بااینحال امیدوارم تا همین جا هر دو راضی باشند؛ بخصوص بلکم این آخوندهای کلهشق از اسراییل بکشند بیرون؛ چراکه قربانیان این حملات، عدهای مردم بیگناه و سرباز دست به مهره است، نه بانیان و آمران و حامیان جنگ.
هرچه بود مشخصاً تار عنکبوت آسمان کشور، به چُس بند است و به گوز پیوند!
www.Soroushane.ir
در شامگاه ۵ آبان ۱۴۰۳ اسراییل با چندین جنگنده به تاسیسات نظامی ایران حمله کرد.