چه احساسی داری اگر هیچکس به مطالبت هیچ واکنشی نشان ندهد؟
گمگشتگی، انزوا، سرخوردگی و...؟
بیایید تصور کنیم هر روز چند مطلب مینویسی و کسی نیست که توجهی نشان دهد.
در این حالت شاید شبیه یک غریبه میمانی در شهری که نه زبانت را میفهمند و نه اهمیتی برایشان داری؛ شبیه یک آواره، یک پناهنده، یک مهاجر؛ یک گدا.
اگر مصرانه بازهم داری چیزی مینویسی، کمکم عادت میکنی به نگاههای سرد و بیتفاوت؛ میفهمی دقیقاً برای خودت باید بنویسی. چون میدانی کسی آن را نمیخواند.
درست شبیه نوجوانی که خاطرات روزانهاش را مینویسد به این نیت که چیزی از خاطرش نرود و یا یک روزی آنها را بخواند؛ هرچند ممکن است روزی دفتر خاطراتش را بدون مرور مجدد، دور بیاندازد و یا بخواند و آتش بزند.
×××
آزادی از وابستگی به تایید دیگران حتی به اندازهی یک نفر، حس ارزشمندی است؛ با اینکار شاید از منِ ذهنی فاصله نگیری، ولی منیتی را هم فریاد نمیزنی.
انگار در سکوت خودت یا در ازدحام بسیار زیادِ مردم، گوشهای کز کردی و دلنوشتههایت را مینویسی؛ در این حالت خودت را به کلمات ابراز میکنی نه به کسی!
×××
گاهی برمیگردم و نوشتههای چندسال پیش را میخوانم؛ گاه میخندم به کوتهنظریام؛ گاهی تعجب میکنم از بلندنظری آن روزگاران و گاهی همنظرم با آنچه که سالهای پیش میاندیشیدم و مینوشتم.
چقدر حرفهای نوشتهام؟ چقدر سادهلوحانه؟ چقدر کیف میکنم و چقدر حیف!؟
×××
نوشتن برای خودت، نه به قصد دیده شدن یا تایید، نوعی آزادی است که به تو اجازه میدهد بدون فیلتر یا انتظار، خود واقعیات را بر روی کاغذ بیاوری. این فرآیند، میتواند شبیه نوعی مراقبه باشد؛ لحظهای از توقف و تفکر در دنیای شلوغ و پرآشوب.
برای رسیدن به پاسخ این:
من با نسخههای قبلیام چه تفاوتی کردم؟
×××
هرکه او بیدارتر، پر دردتر / هرکه او آگاهتر، رخ زردتر
www.Soroushane.ir