شاید دنیادیده نباشم ولی دریادیده که هستم!
دریای جنوب، دریای شمال.
البته از دریای شمال خوشم نمیآید؛ آبش چیزی شبیه خلط سینه و آبدماغ است. با حجم وسیع مسافران بیملاحظه و رویکرد ضد محیط زیستی حاکمیت و بسته بودن این دریا از هرسو، منظرهی جذابی ندارد.
شمال اگر بروم بخاطر جنگلش است البته که آن نیز به لطف آشغالریزان شبیه زبالهدانی شده.
با اینحال هرچقدر هم بد باشد بهلطف ذهن الکی مثبتم، کلی از دریای شمال تعریف کردم و برادرزادهی همسرم گیر داد که "بریم شمال دریا رو ببینم!"
چون دیروقت بود به یکباره شروع کردم به بد گفتن از آب دریای شمال. 🙂
مدام میگفتم:"گیر نده! دریا همیشه در دسترسه؛ میریم اما الان نه."
×××
با اصرارش، بالاخره پذیرفتم. طفلک بار اولش بود که میخواست دریا را ببیند و من برای بار اولم بود که میخواستم شبیه یک دریادیده با پُز زیاد، دریا را نشان کسی بدهم.
شب، آرامآرام حرکت کردیم و نیمهشب در یک هوای بسیار مهآلود و سنگین رسیدیم به دریای چالوس...
اما در کمال تعجب نه اثری از دریا بود و نه از امواجش. فقط ساحل خشک بود و مه.
مدام میپرسید: "دریا کو؟"
و من در استرس این بودم که نکند اشتباهی آمدهام؟ هرچه گشتیم اثری از دریا نبود.
ازاین اتفاق غیرمنتظره و ندیدن دریا، داشتم پاره شدم یا بقول کوردی دِریام. 🙂
×××
تمام ساحل را پیمودیم به دریا نرسیدیم؛ قریب یک کیلومتر هم پیاده در عمق ساحل جلو رفتیم اما در میان انبوه مه دیگر توان ادامه دادن نبود. نه صدای آب میآمد و نه صدای موج. فقط سکوت محض و خوفناک!
هیچکس نبود جز ما.
جزر و مد دریای جنوب را بارها دیده بودم اما این شبیه آن نبود. کل دریا خشک شده بود. انگار موسی عصایش را زده به دریا و فقط داشتیم از میان خشکی عبور میکردیم.
تعجببرانگیز و ترسناک بود شاید چون همیشه مد دریای شمال را دیده بودم نه جزرش را!
ناامید و شرمگین برگشتیم تا روز، روشن شود.
×××
صبحهنگام چند جوان شمالی درحال ورزش بودند و علت را از آنان جویا شدیم و گفتند:
"بار اوله که اومدین دیدن دریا!؟
-بله؛ یعنی نه.
-یعنی شماها نمیدونستید این وقت سال دریا عقب میره؟
-نه از کجا باید میدونستیم!
-آب دریا در این فصل از سال عقب میره.
-چقدر عقب؟
-خیلی عقب.
-چقدر؟
-خیلی.
-یعنی دقیقاً معلوم نیس؟
-معلومه؛ فقط اگه مه بذاره!
-اگه صبر کنیم دریا رو نمیشه دید؟
-نه؛ اگه صبر کنید فقط مه بیشتری میبینید!
-عه! حیف شد ما فقط اومدیم دریا رو ببینیم.
-دریا گاهی تصمیم میگیره خودشو از نگاه آدما پنهون کنه!"
×××
دریا را دیدیم اما فقط دریای مه!
خلاصه خجالتزده و دریاندیده برگشتیم. 🙂
×××
دریا همیشه در دسترس نیست!
www.Soroushane.ir
[…] هادی احمدی (سروش): [ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL ] صفر تا سی سالگی تاریخ انتشار: 17 شهریور 1390 بیوگرافی زمان مطالعه: 51 دقیقه تعداد کلمات: 10098 تعداد صفحات: 15 از این دست نوشتهها بیشتر بخوان… شریف! مطالعات سطحی! دریادیده! […]