هادی احمدی (سروش):

"براتون سوال پیش نیومده مگه شمس تبریزی چه به مولانا گفت که اونو کصخل کرد؟"
کصخل البته از نگاه مریدان مولاناست. به گمانم مریدان، آخرش وقتی دیدند مولانا ول‌کن شمس تابوشکن و ساختارشکن نیست سر شمس را زیر آب کردند؛ درست شبیه منصور حلاج.
×××
عصا قورت‌داده‌ها در پشت تریبون استاددان و در میان انبوه شاگردان، چیزهایی بلدند و می‌گویند که بسیاری از آن‌ چیزها را خود نیز قبول ندارند؛ ولی طوطی‌وار بلغورش می‌کنند؛ برای حفظ ظاهر، جایگاه، مسند، کرسی استادی و یا برای مال و دارایی.
×××
تصور کنید یک استاد همه‌چیز تمام و مشهور و صاحب مکتب هستید و کلی شاگرد و مرید دارید که مکرراً شما را تایید و تشویق می‌کنند. یکدفعه یک کون‌نشسته‌ای از آنطرف بیاید و بگوید اینقدر درگیر ظواهر نباش که معنا در باطن توست.
یا اینقدر این اراجیف را نباف که از این چارچوب‌های فکری بسته باید وارهی.
واکنش شما چیست؟
بی‌شک از جملاتش یک اسکرین‌شات می‌گیرید و در صفحات مجازی منتشر می‌کنید تا دوستان و مریدان هم در حمایت از شما، آن کون‌نشسته را بکوبند.
×××
ولی مولانا نه‌تنها اسکرین‌شات نگرفت بلکه به شمس گفت: چطور آنچه مي‌گویی را بیابم؟
شمس به مولانا گفت: "به تو چیزی نمی‌گویم که هرچه خواهی در خود ببین." و در اینجا، مولانا با نوعی شگفتی و پذیرش به این پیام واکنش نشان داد و از اینکه شمس با شیوه‌ای تازه و بی‌پرده به او نگاه می‌کند و از او می‌خواهد که به عمق وجود خودش نگاهی بیندازد، بسیار متاثر شد و اینچنین کرد.
مولانا در پاسخ، به شمس نشان داد که آماده است تا از قید و بندهای محدود فکری و عاطفی خود آزاد شود و به دنیای عمیق‌تر عرفان و عشق قدم بگذارد.
در واقع، مولانا با شیدایی و افتادگی کامل، آماده شد تا به آموزه‌های شمس گوش فرا دهد و یا بهتر آن‌که به دقت در خود بنگرد و به تغییرات عمیق درونی بپردازد.
این تغییر و دگرگونی درونی موجب شد تا مولانا به مسیر جدیدی از عشق و عرفان گام نهد که در نهایت به خلق آثار بزرگ عرفانی مانند "دیوان شمس" و "مثنوی معنوی" منجر شد.
×××
شمس تبریزی دل‌نازک که نازپرورده‌ی خانواده بود با کمی چشم‌غره و تشر مریدان مولانا دُمش را گذاشت روی کولش و رفت؛ یک بار موقت و یکبار برای همیشه.
این شمس نبود که شگفت این شمسی بود که درون مولانا شگفت!
شمس آنچنان که می‌گویند اهمیتی در زندگی مولانا ندارد؛ مولانا خودش خواست که تغییر کند فقط یک تلنگر لازم بود. آنچنان که در آخر که شمس را از دست داد، خود را شمس دید و شمس را مولانا.
پذیرش تغییر از خود تغییر مهم‌تر است!
×××
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x