بوی سگ‌ِ مُرده!

هادی احمدی (سروش):

×××
رها بعد از جدایی‌اش بوی دهانش می‌آمد یا قبلش؟
او نمی‌دانست از چه هنگامی دهانش آن‌چنان بوی بد می‌داد؟ اما بعد از جدایی‌اش دانست که بو می‌داده اما دقیقاً از کی؟ معلوم نیست.
اکنون او مبتلا به یک عارضه‌ی مشمئزکننده شده بود؛ فکر می‌کرد مشکل ناچیزی است اما انگار درد بی‌درمانی بود که رهایی از آن نشدنی می‌نمود.
×××
زیبایی رها از او یک صنم بی‌احساس ساخته بود و هیچ‌کس را همقد خود نمی‌دید وگرنه شاید با همان دوست‌پسری که سال‌ها با او مراوده داشت می‌ماند.
حضورش در محافل و کوچه و خیابان با لباس‌هایی فاخر و گران، اجساس می‌کرد زیبایی‌اش را دوچندان کرده. هر مردی دوست داشت حداقل یک‌شب را با رها بخوابد تا از قید افکار وسوسه کننده رها شود. هرکسی می‌خواست تا صبح لب‌هایش را روی لب‌های او بگذارد و دهانش را در دهانش! هرچند اگر نزدیکش می‌شدند بی‌تردید از شدت بوی بد دهان رها، قید ادامه‌ی هر خیال و هر فانتزی جنسی را می‌زدند.

3.8 4 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x