کلام آخوندها این است که اسراییل اشغالگر سرزمین فلسطینی است و باید ازبین برود بههمین خاطر خود را دایهی عزیزتر از مادر و کاسهی داغتر از آش میدانند. ولی هرچه از منظر راهبردی، ژئوپلیتیک، سیاسی، تاریخی، مذهبی و اقتصادی به نفرت آخوندها از اسراییل نگاه میکنم چیزی دستگیرم نشد.
اصلاً گیریم آنقدر قدرتمندیم که با جنبش فتح و حماس (کرانهی باختری و غزه) دست دوستی دراز کردیم و رفتیم اسراییل را نابود و فلسطینیان را جای آنان گذاشتیم بعدش چی؟ جمهوری اسلامی با یک حکومت عرب سنی بنام فلسطین میتواند بسازد؟ اگر میساخت که اینهمه کشور خوب و ثروتمند و مهم عرب سنی دور و نزدیک هست چرا با هیچکدام رابطهی خوب و درستی ندارد؟ اگر میساخت که با عربها و کوردها و بلوچهای سنی مذهب داخل کشورش میساخت. اینان حتی عربستان که قبلهی دوم مسلمین در آن است آبشان توی یک جو نمیرود با قبلهی اول که جای خود دارد!
فلسطین چه دارد که آخوندها ولکنش نیستند؟
×××
آزادی فلسطین فقط یک بهانهی پوچ برای ضدیت است و چراییاش از منظر ما مردم ایران هم به نظر فقط یک لجبازی احمقانه است که از بدو تشکیل جمهوری اسلامی همچنان ادامه دارد. طی این مدت هم جز خیال نابودی اسراییل کاری نکردند و جز فشار بیشتر بر خودشان؛ از آنسو اسراییل، بزرگتر، قدرتمندتر و وسیعتر شد و متحدان و دوستان بیشتری یافت.
×××
واقعاً پرسش مهم این است که اسراییل چه دارد که این رژیم را آزرده؟ اصلاً چرا گفتند باید نابود شود که اسراییل اکنون شده استخوانلایزخمشان؟
همین ایدهی نابود کردن اسراییل بود که آخوندها را به سمت بمب هستهای هُل داد و همین اسراییل بود که از بیم آن ایده، با افشای برنامهی اتمی جلوی دستیابی رژیم به بمب هستهای را گرفته!
شاید اگر دست دوستی با اسراییل میدادند یا اصلاً نخود آش مناقشهی آنان با فلسطینان نمیشدند نه دانشمندان هستهایشان ترور میشد و نه اسناد هستهای به سرقت میرفت و نه فرتوفرت آبرو و حیثیت اطلاعاتیاش زیر سؤال میرفت. شاید آنوقت بمب هستهای که آرزوی آخوندهاست هم میداشتند. شاید هم اگر دست دوستی با اسراییل میدادند اصلاً نیازی به فکر داشتن بمب هستهای هم نبود؛ اینگونه رنج سالها تحریم اقتصادی و انزوا را بر مردم روا نمیداشتند. شاید راحت میتوانستند هلال شیعیاش را بسازند و یا آرزوی خامنهای برای رهبری متوهمانهی جهان اسلام را رقم بزنند.
این یعنی دشمنی بیخودی با اسراییل کاری کرده که هم بمب هستهای نداشته باشند، هم هزاران تحریم اقتصادی بر کشور وارد شود و هم رژیم نزد مردم، نیابتیهای هلال شیعی و در نزد سایر کشورها سرافکندهتر از هر روز شود. به عبارتی مصداق این است از هر دستی بدهی از همان دست میگیری.
×××
هرچه هست یقین دارم حتی اگر فلسطین عرب و سنی مذهب بر اسراییلیان پیروز شود این کشور فلسطینی نیز میرود کنار دست سایر کشورهای عربی سنی نشین که آخوندها دلِ خوشی از آنان ندارند؛ همین. این وسط عمری مردم ایران به فنا رفتند و اقتصادی که هر روز بیشتر از دیروز شکسته شد.
ایجاد هرگونه دشمنتراشی منطقاً باید سودی داشته باشد و عجیب است که این دشمنتراشی نهتنها سودی ندارد که مملو از ضرر است چه برای مردم و چه برای خود آخوندها ولی تداوم این حجم از ضرر قابل توجیه نیست و باید پرسید استمرار این دشمنی چه سودی دارد که ما نمیبینیم؟
واقعاً چرا جمهوری اسلامی تا این حد به مسئلهی فلسطین و دشمنی با اسرائیل اهمیت میدهد؟ و چرا این دشمنی با وجود مشکلاتی که برای خود و ایران ایجاد کرده، ادامه دارد؟
دلایل مذهبی و ایدئولوژیک
- مزیت موردنظر: یکی از دلایل اصلی دشمنی جمهوری اسلامی با اسرائیل، مباحث مذهبی و ایدئولوژیک است. جمهوری اسلامی خود را مدافع آرمانهای اسلامی و حامی مستضعفین میداند. در این چارچوب، اسرائیل بهعنوان نماد ظلم و اشغالگری شناخته میشود و حمایت از فلسطین بهعنوان دفاع از مظلومین، به یک جزء کلیدی از ایدئولوژی جمهوری اسلامی تبدیلشده. این مسئله بهویژه با توجه به شعارهایی که از ابتدای انقلاب اسلامی مطرحشده، اهمیت پیدا کرده.
- نتیجه: مشخصاً چه با جمهوری اسلامی و چه بدون آن خود فلسطینیان هرگز قادر به پیروزی بر اسراییل نخواهند بود. بازپسگیری سرزمین هم با جنگهای نابرابر فقط آشوبطلبی به همراه دارد. که حتی امکان تشکیل یک کشور فلسطینی را هم مشکلدار کرده و فلسطینیان کرانهی باختری و حتی مردم غزه بابت سنگاندازی این رژیم در مسیر صلح و شکلگیری یک کشور فلسطینی و آشتی با اسراییل آنان متنفر و بیزار کرده. این وسط فقط کشتار مردم بی گناه بواسطهی حملات گاه و بیگاه رقم میخورد و کشوری فلسطینی که هرگز با این روند تشکیل نخواهد شد.
سیاست داخلی و کنترل اجتماعی
- مزیت موردنظر: دشمنی با اسرائیل و تبلیغ علیه آن میتواند بهعنوان یک ابزار برای کنترل و هدایت افکار عمومی داخلی به کار رود. رژیم جمهوری اسلامی در چالشهای گوناگون که گریزی برایش ندارد از این دشمنی بهعنوان وسیلهای برای جلب حمایت عمومی، منحرف کردن توجهات از مشکلات داخلی، و تقویت اتحاد داخلی استفاده کند.
- نتیجه: نهتنها بدلیل افزایش آگاهی عموم مردم، حمایت و اتحاد عمومی از بین رفت بلکه مشکلات داخلی بهواسطهی این دشمنی و ناکارآمدی در مدیریت مشکلات که بخش اعظمش ناشی از همین دشمنتراشی است بیشتر شد. و مردم مشکلات داخلی را نتیجهی همین دشمنتراشیها میدانند.
استراتژی منطقهای
- مزیت موردنظر: در سطح استراتژیک، جمهوری اسلامی ممکن است دشمنی با اسرائیل را بهعنوان بخشی از استراتژی بزرگتر برای افزایش نفوذ و قدرت منطقهای خود در نظر بگیرد. برای جمهوری اسلامی، اسرائیل بهعنوان یک رقیب بزرگ در خاورمیانه شناخته میشود و مبارزه با آن بهظن خودشان به تقویت موقعیت ایران در برابر دیگر کشورها و گروههای منطقهای کمک میکند.
- نتیجه: هرچند حملات آمریکا به عراق و بحران روسیه فضای خلق نیروهای شبهنظامی جدیدی را به نفع جمهوری اسلامی رقم زد ولی از نظر استراتژی منطقهای موقعیت ایران بهشدت تضعیف شده و حتی گروههای نیابتیاش آماج حملات بیامان قرار گرفتند و قدرت چانهزنی رژیم با استفاده از این نیروهای نیابتی در عرصهی جهانی نیز دچار شکست شد و همین دشمنی منجر به تحریمهای بیشتر و عدم تقویت ناوگان هوایی و نظامی شد و توان اطلاعاتی، فناوری و نظامیاش با توجه به تکنولوژی قدیمی ازبین برده و دیگر حرفی برای گفتن ندارد. حتی قدرت بازدارندگیاش زیر سؤال رفته.
عواقب جهانی و تحریمها
درحالیکه دشمنی با اسرائیل ممکن است به جمهوری اسلامی فرصتی برای جذب حمایت برخی کشورهای حامی و گروههای شبهنظامی را داده باشد ولی درعینحال، این سیاستها موجب مشکلات زیادی نیز شده. تحریمهای اقتصادی، انزوا در جامعه بینالمللی، و افزایش فشارها به کشور، ازجمله عواقب منفی این سیاستها هستند. با توجه به تحولات کنونی، به نظر میرسد که دشمنی با اسرائیل برای جمهوری اسلامی بهنوعی "لجاجت" تبدیلشده که علیرغم هزینههای بالای آن، همچنان ادامه دارد. تداوم این مسئله نه به اعتقادات ایدئولوژیک عمیق و نه به کسب مزیت منجر شده و چیزی نیست جز نیاز به حفظ ظاهر و مشروعیت بین نیروهای تروریستی.
تقابل نیابتی!
درنهایت، سؤال دیگری که مطرح است، این است که آیا جمهوری اسلامی توانسته از این سیاستها بهرهبرداری کند یا نه؟
قطع بهیقین نه!
پس با اینهمه نتایج تلخ چرا این سیاست دشمنی تدوام دارد؟
چیزی که من فکر میکنم این است اگر اسراییل را نیروی نیابتی آمریکا در منطقه بدانیم جمهوری اسلامی نیز نیروی نیابتی روسیه در منطقه است و تقابل جمهوری اسلامی و اسراییل، در اصل تقابل روسیه و آمریکاست؛ همچنان که فلسطین شده یک کارت بازی برای جمهوری اسلامی، خود جمهوری اسلامی یک کارت بازی است برای روسیه. با اینحال اسراییل باید نابود شود درحالیکه روسیه با اسراییل رابطهی خوبی دارد و جمهوری اسلامی در پشت پرده با آمریکا؛ این یعنی تقابل اصلی در ظاهرست و باطن داستان چیز دیگری است؛ با این تفاوت که اسراییل سود میبرد و جمهوری اسلامی ضرر؛ چراکه همچنان که از جمهوری اسلامی به فلسطینیان چیزی نمیماسد از روسیه به جمهوری اسلامی هم چیزی نمیماسد. نباید فراموش کرد فلسطین چیزی برای جمهوری اسلامی ندارد اما ایران خیلی چیزها برای روسیه دارد!
مشکل اصلی: انتخاب شریک بد است!
www.Soroushane.ir
تحلیل جالبی بود، استفاده کردم . ممنون
مانا باشی سعید جان
سروش قصه خیلی ساده تر از این حرفاست
خیلی پیچیدش کردی
باید خیلی برگردی عقب …
به سلیمان و گنجش فک کردی ؟؟؟
درود عزيزم والا چی بگم اتفاقأ سعی کردم سادهتر ببینم 🙂