هادی احمدی (سروش):

درست است که عرفان و تصوف در مشرق زمین جان گرفت، ولی مسیر رسیدن به حقیقت و عارفانه‌های انسانی، غرب و شرق ندارد.
×××
در طول تاریخ، عارفان به دو قطب فرهنگی و روحانی، شرق و غرب، پایبند بوده‌اند. تفاوت‌های فرهنگی، زبانی، و مفاهیمی بین این دو جهان، راهی برای بررسی عمیق‌تر و شناخت بهتر انسان است.
×××
عارفان شرقی چون حلاج و عطار و مولانا، ریشه‌ی وجودی خود را در فلسفه‌ و دست‌ بردن به مفاهیم ادیان شرقی جستند.
جاذبه‌ی عشق و عاطفه‌ای که آنها را به سوی وجود الهی[وجود برحق خویشتن] کشانده، در اندیشه‌ها و اشعارشان نمایان است.
در مقابل، عارفان غربی، از تأثیر مفاهیم فلسفی غربی و پژوهش‌های روان‌شناسی عمیق و واکاوی ذهن، بهره می‌بردند.
×××
زبان عرفانی بزرگان شرقی، شعر و ادبیات است و زبان عرفانی عارفان غربی پژوهش و رساله و انعکاس تجربیات.
عارفان شرقی به مفاهیمی چون تصوف، معنویت، معرفت، عشق و تفکرات فلسفی و عرفانی تمایل داشتند، در حالی که عارفان غربی به مفاهیمی چون روانکاوی و فلسفه ذهن، و روانشناسی و درک خودآگاهی و ناخودآگاه توجه داشتند.
×××
می‌شود گفت عارفان شرقی، فلاسفه‌ی ما هستند و فیلسوفان غربی عارفان آنان؛ که تلاش کردند تا ته ماجرا را بروند.
آنچنان که درنهایت برخی یا به درویشی و شیدایی رسیدند یا به اسکیزوفرنیایی!
شاید یونگ، هایدگر و یا اکثر فلاسفه‌ی‌ غربی را عارفانی به مانند عطار نیشابوری و مولانا و بایزید بسطامی و... ندانیم.
ولی جدای از تفاوت پوشش، رفتار، تاریخ، زبان، ادبیات و موضوعات مورد بررسی، هردو از یک چیزی می‌گویند و آن است که منطق، ذهن و رسیدن به بلوغ فکری، ریشه در هیچ دین و آیینی ندارد و انسان خود باید با عشق خالص به آن برسد.
عشق، همان فهم حقیقت وجودی خودت است...
×××
وگرنه حلاج به انالحق نمی‌رسید و سی‌ مرغ عطار به سیمرغ!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x