بیاعتمادی، آفت بسیاری از روابط عاشقانه یا زناشویی است. خیلیها برای رفع این بیاعتمادی روی امتحان کردن عشقشان یا همسرشان تمرکز میکنند.
میرزا قلی میلی مشهدی متخلص به «میلی» از شاعران مکتب وقوع است؛ مکتب وقوع از مهمترین جریانات شعر فارسی است که عشقی واقعی و ملموس را توصیف میکند. میلی به خیلی چیزها میل داشت! برویم توی کار #شرنامه میلی جان.
×××
او در غزلی گفته:
[ به بزم دوش چنان بود همزبان با من / که غیبت دگران داشت در میان با من ]
در این بیت میگوید شبی یکی از دوستان پیش میلی نشسته بود و غیبت دیگران میکرد. اما غیبت کی؟ غیبت یک زن!
دوستش میخواهد زنش را امتحان کند و میخواهد که میلی با زنش طرح رفاقت بریزد پس او را مامور این کار میکند.
"همزبان" یعنی دوست، همجنس؛ بعبارتی یعنی هر دو مرد بودند و حرفهای مردانه میزدند. یا استعارهای از صحبت عشق از زبان مشترک است!
×××
ولی میلی در واقع و پنهانی به زن دوستش نظر داشت. در بیت زیر میلی میگوید زمانی که دوستش داشت از زنش حرف میزد درحقیقت شبیه رقیب عشقی بود برایم ولی او از احساس من به آن زن بیخبر است.
ظاهراً یارو خیلی هم گوج بوده و از زیر و بم زندگی زناشوییاش برای میلی سخن میرانده.
[ چنان ز عشق نهانم رقیب بیخبر است / که میکند سخن از صحبت نهان با من ]
×××
[ ز من رمیده، همانا شنیده از جایی / حکایتی که نهان داشت در میان با من ]
ولی درست چندی بعد دوستش فهمید میلی هم به همسر او میل دارد. از کجا فهمید؟ از آنجایی که میلی ماجرای امتحان کردن را با زن او درمیان گذاشت. بعبارتی با خودشیرینی هم خواست به زنش نزدیک شود و هم دوستش را از چشم زنش بیندازد.
×××
بین دوتا دوست دعوایی برپا میشود و میلی به او میگوید:
[ به خاطرت نرسد امتحان من هرگز / ز بس که غیر ترا کرده بدگمان با من ]
"یعنی هر کیو امتحان میکنی، منو امتحان نکن؛ بعدشم گٌه خوردی منو جلو انداختی که زنتو امتحان کنیم." تو از بس بددلی که به همه بدگمان شدی. فکر میکنی من با زنت دوست شدم؟ الانم زنت دروغ میگه، خره، اون داره امتحانت میکنه، و تو رو به من بدگمان کرده"
چه کثافتی بوده این میلی! 🙂
×××
میلی که دستش رو شده برای جلوگیری از بیآبرویی بیشتر، انکار میکند و خود را به کوچهی علیچپ زده و او را نهیب میزند "که خجالت بکش این تهمتها به من نمیچسبه! و حتی دوستش رو تهدید میکنه حالا که به من هم بدگمان شدی مث سگ پشیمون میشی؛ اگه دوست داری امتحان کن!" 🙂
[ ز بدگمانی خود شرمسار خواهی شد / مباش اینهمه در بند امتحان با من ]
×××
اما دوست همزبانش هر شب کل محل را میریزد روی سر میلی و عربده میزده که مادرتو میگام، خواهرتو....
و میلی از ترس میریند زیر خودش:
[ فغان ز خوی بد آن بهانهجو، میلی / که دوش عربدهای داشت هر زمان با من ]
×××
نقل است میلی بالاخره توسط یکی از گماشتگان اکبرشاه گورکانی با زهر به قتل رسید. شاید این قتل بخاطر همین کارهای میلی بود و این حکایت هم مربوط به آن گماشته است!
نارفیقی، سوءاستفاده از موقعیت و زیرآبی رفتن از صفات بارز آن بزرگوار بود.
www.Soroushane.ir