دیروز بعد از ۲۳ سال یکی از دوستان همدانشگاهی-دورهی کاردانی- پیام داد.
طفلک از جستجوی توی اینترنت به من رسید و برای شنیدن صدایی که سالها ازش دور بودیم بلافاصله تبادل شماره موبایل کردیم.
×××
از سختی و تلاشش برای یافتن من گفت و از دلتنگیها و خاطرات و از اینکه قیافهام را میخواست ببیند چه شکلی شدم.
اولین چیزی که ازش پرسیدم این بود: "مگه شماره موبایلمو نداشتی؟ خب زنگ میزدی!"
×××
یک آن یادم افتاد اصلاً کسی در سال ۱۳۸۰ موبایل نداشت؛ البته ورود موبایل با تأخیر و عقبماندگی همیشگی، خیلی دیر به کشور آمد و در سال ۱۳۷۲ به ایران رسید و از آن سال تا اوایل ۱۳۸۰ معدود افراد متمولی بودند که توان خرید سیمکارت گرانقیمت و موبایلهای سنگین و زمختی چون نوکیا را داشتند که بیشتر شبیه بیسیم میدان جنگ بود تا موبایل.
و البته بطور کل فراموشم شده بود که حدود سال ۱۳۸۴ با پول کارگری در نانوایی، موبایل خریدم و یک سیمکارت تخمی ایرانسرطان با اعداد ضدرٌند و پر از عدد ۹ درهمبرهم؛ و یک گوشی دست دو نوکیا ۶۳۰۰. 🙂
×××
بعدها کمی زورم به جیبم چربید و وقتی آیفون به بازار آمد جزو اولین نفراتی بودم که آیفون خریدم؛ و آنقدر بدیع بود که در شرکتی که کار میکردم به "هادی اپل" معروف شدم! ولی آنهم افتاد و خٌرد شد و یکی دیگر گرفتم و آنیکی نیز به همت جوانان گمنام سوار بر مرکب و موبایلقاپ(!) قاپیده شد و رفت.
دوستم نپرسید اما اگر میپرسید که:"الان گوشیت چیه؟"
میگفتم:"هرچی هست آیفون نیست. چون نه پولشو دارم و نه جرئتشو."
بااینحال هنوز سیمکارتم همان شمارهی مزخرف ایرانسرطان است که از روزی که خریدم بهطرز مسخرهای تغییرش ندادم.
×××
اگرچه سیمکارت، خط همراه است اما برعکس خیلیها با هر نوع گوشیی که داشتم شمارهام را عوض نکردم و طی اینهمه سال، این یک خط ثابت است!
×××
کی مجهز به سیمکارت و موبایل شدید؟ چندبار خط عوض کردید؟
www.Soroushane.ir
[…] فلسفه؛ اما یک کتابفروشی جایش را گرفته بود. با ابراهیم علوی ابی دوست داشتنی.کرمانشاه بود که مرا شب تا صبح، غرق در فلسفه […]