فکر نمیکنم اگر ما آدمها شبیه چارپایان با دست و پا راه میرفتیم، دیگر دیسک کمر نمیگرفتیم!
قطعاً به گونهای دیگر رنج میکشیدیم. روی دو پا راه رفتن، ایستاده بودن، داشتن انگشت کوچک بیخاصیت پا، استخوان دنبالچهی باقیمانده از دُم و دهها مورد دیگر، چیزی را در مورد ذهنیت ما عوض نمیکنند.
دیسک کمر، درد ستون فقرات، دیسک گردن از عوارض تکامل ما نیستند، بلکه نشان از ذهن دردپرور ماست تا در هر شرایطی به درون غار تنهایی اندیشه فرو رود و خود را غمزده سازد. بیخود و بیجهت دنبال چیستی و چراییاش است. بیآنکه بفهمد که برای زندگیکردن اصلاً این چیزها اهمیتی ندارند.
×××
مطمئناً زرافه اگر اندیشمند بود بیشتر از تمام جانوران از دیسک گردن رنج میکشید. کانگورو، حتماً از گشاد شدن کیسهی جاتولهای خود، ناراحت میشد. حتی اسبها از دیدن اسب آبی که هیچ شباهتی به آنها ندارند، حرص میخوردند!
بُزها از اینکه چیزی روی ناموساشان را نمیپوشاند و همیشه در دیدرس دیگران است شرمنده میشدند و خفاشها، حتماً از اینکه بیشتر اوقات به در و دیوار میخوردند، یا با عصا پرواز میکردند یا گوشهی دیوارها کارتنخواب میشدند.
حتماً که پنگوئنهای همجنسگرا، از کشورهایی که قانونی برای رعایت حالشان وضع نمیکردند میگریختند.
و.... این یعنی، اندیشه، درد به همراه دارد.
مطمئناً قدرت اندیشه باعث نشد ساختار فیزیکی اینچنینی داشته باشیم و ساختار فیزیکی هم باعث نشد قدرت اندیشه داشته باشیم؛ و این نکتهی مهمی است!
×××
شک ندارم اگر یک گربه، همین توانایی فکری بشر را داشته باشد با همین چیزی که هست هم میتوانست به پیشرفت چشمگیری در تمام عرصهها برسد.
قطعاً مترویی میساخت که قادر باشد روی ریل کار گذاشتهشده بر دیوار، بالا برود! و با همین مغز کوچک، چه ها که نمیکرد! گربههای ماده، دُمشان را مِش میکردند و موهای بدنشان را سشوار میکشیدند. شاید هم همه را با لیزر از ته میزدند! حتماً موشهای تراریخته پرورش میدادند، ماهی قرمز در حوضچههای آبخیز و خیلی چیزهای دیگر...
اندیشه، رشد به همراه دارد.
×××
توان تفکر، ورای فیزیک و ساختار اسکلت بدنی هر موجودی میتوانست باشد.
شاید به همین علت است که فردی که دارای معلولیت جسمی بیشتری است، سلامت فکری بیشتری را در خود میبیند! که البته این غلط است در حقیقت او قصد دارد ذهنش را فریب دهد تا کمتر آزار ببیند.
×××
اگر این مغز متفکر روی بدن هر موجودی باشد حتی حشرات، حیات دنیا را به شکل عجیبی از رشد و توسعه، تغییر میدادند و البته به شکل دیگری رنج میکشیدند و حتماً نابودی زمین توسط هر موجود هوشمند دیگری دقیقاً شبیه همین بلایی بود که ما انسانها بر سرش آوردیم، منتها عجیب و غریبتر!
×××
نعمتِ داشتن اندیشه، رشد و توسعه است و نقمت آن، عذاب کشیدن!
شاید بههمین خاطرست که ما هر رشد و موفقیتی را با زحمت و رنج زیادی به دست میآوریم! این یعنی چه دردی باشد چه نباشد در هر حال یکی از مهمترین مشغولیات ذهنِ خِرَد ورز، فهمیدن است و شوربختانه هر فهمی درد دارد؛ و هر دردی، فهم!
×××
دانایی، هرچند رمز گنجینهی رستگاری است اما مخزن رنج و گرفتاری نیز هست...
با داشتن اندیشه، همه چیز، مهم میشود حتی ناچیزترین چیزها.
×××
ما برعکس حیوانات، زیاد فکر میکنیم اما کمتر زندگی میکنیم.
www.Soroushane.ir