تمام نوروز ما، بوی رنگ روغن آبی و سفید با یک خط مشکی نازک بود که بطور ناشیانهای [مد آن روزگار] بالای دیوار را از پایینش از هم جدا میکرد.
تمام عید ما، چسبانکی نرده و قاب پنجرههای رنگی خشک نشده بر اثر سرما بود.
تمام عید ما، بوی عود و اسفند و سبزههای زیادی که مادرم در سراسر حیاط و در ردیفی منظم میکاشت بود.
بوی رنگ، بوی تاید و صابون و تمیزی. بوی حس عجیب رفتن به پیشواز بهار.
××
"بوی عید، بوی توپ، بوی تند ماهی دودی وسط سفرهی نو."
×××
امروزه ولی بوی عید شده استرس داشتن پول بیشتر برای سفر رفتن.
کمتر کسی در خانه میماند یا تمایل داشته باشد به خانهی کسی برود.
کمتر کسی هست که چیز جدیدی بخرد تا چشم فامیل را دربیاورد.
کمتر کسی هست که در و دیوار خانهاش را دم عید نقاشی کند.
فوقش اندکی خانهتکانی میکنند که البته بسیاری نیز آن را به وسط سال موکول میکنند.
×××
بوی اسکناس هم نیست. پول بطور یک پیامک بحساب واریز میشود و با هزاران پیامک از حساب خارج میشود.
فقط شاید سفرش خوش بگذرد.
×××
همه چیز کپک زده، همه چیز تار عنکبوت بسته.
بوی این روزها شده:
بوی تند تن ماهی وسط مادر بزرگ 🙂
www.Soroushane.ir