از کجا بدانیم معشوقهی شاعر، باکره بوده یا نه؟
این سه بیت از غزل رهی معیری است برویم توی کار #شرنامه این.
"در چمن چون شاخ گل نازکتنی افتاده است / سایهی نیلوفری بر سوسنی افتاده است
چون مه روشن که تابد از حریر ابرها / ساق سیمینی برون از دامنی افتاده است
چون نسیم اندام او را بوسهباران کن رهی / کز هوسناکی چو گل در گلشنی افتاده است"
×××
در مصرع نخست یک یار "نازک تن" به تصویر کشیده شده.
یار نازک تن، استعارهای از خوشاندام یا لاغر است که البته من فکر میکنم واقعیت امر، کمسن و ریزهمیزه بودنش بوده. معیری روی تخت(چمن) یک دختر گل را در کنار خودش خوابانده.
در مصرع دوم یاد یک یار دیگر افتاده بنام نیلوفر که ظاهراً او را از دم تیغ قبلاً گذارنده. با اینحال در این لحظه با دیدن سوسن، یاد نیلوفر میافتد. "سایهی نیلوفر" استعاره از اثر بیحضور اوست!
البته خود سایهی نیلوفر در کنار سوسن هم میتواند استعارهای از پردهی بکارت باشد!
اما چرا سوسن؟
سوسن، سمبلی از باکرگی مریم مقدس است؛ پس در اینجا نشان میدهد آن دختری که روی تخت آرمیده یک دختر کمسن، ترگل و باکره است!
×××
معیری محو تماشای بدن یار است که در بیت دوم ظاهراً در اتاق خوابی هستند که پنجرهای دارد رو به آسمان. شب بوده و ماه روشن، که ساق پای دخترک که از دامنش بیرون افتاده را نقرهای نشان میداده. اما این نیست بلکه معیری لباس یا "حریر ابرها " از تن او برمیکشد و بدنی چون ماه و ساق پایش را میبیند. بعبارتی در حال لخت کردنش بوده.
×××
او در بیت سوم میبیند که فقط خودش نیست که میخواهد؛ بلکه آن دخترک نیز به هوس افتاده پس تنها کاری که در پایان غزل نشان میدهد بوسهباران کردن است. اما یا سهواً یا به عمد مصرعها را پس و پیش کرده چون در ابیات قبل از این میگوید: "کار صید خسته با صیدافکنی افتاده است!"
یعنی باید این صید شکار شده را حسابی زمین بزند! پس اگر در آن شب، پردهی این دختر را نزده باشد نهایت لذت را از هرطرفش برده.
×××
هرچند در مصرع آخر خود را رها شده بر اندام او میبینید که نوشته: "چو گل در گلشنی افتاده است"
اگر اینجا سوسن را گلشن نامیده باید دید که چرا یکهو یک گل شده گلشن؟ چون گلشن، جمع گلهاست! که احتمال زیاد مقصودش:
۱. دیدن (گلهای بیشتر) یا جزییات بیشتر از بدن یک دختر
۲. یا تجسمسازی سوسن و نیلوفر در یک بستر
۳. یا تجسم خودش و سوسن
بوده.
گلشن، شبیه جنگل است یعنی شما گلشن میبینید نه گلها را؛ پس در این لحظه آن دو چنان درهم فرورفتند که یکی شدند!
×××
یکی از فضایل آن بزرگوار، دختربازی و پردهدری بود! 🙂
www.Soroushane.ir