روزگاری که به شدت متدین بودم، هر شعر و غزلی را که مینوشتم خدا و معنویات آسمانی پایهثابتم بودند.
یک روح رندی، چنان اشعارم را در هم پیمود که بدون یادش قادر به سرودن هیچ شعری نبودم. رفتهرفته سر و کلهی یک معشوق زمینی توی اشعارم ظاهر شد بعد تشبیهات زمینی را آسمانی و تشبیهات آسمانی را به صورت زمینی بکار میبردم.
اکثر شعرا نیز که کونشان گُهی است چنین کاری کردند.
دیدم عشق آسمانی همان عشق زمینی است در قالب خودفریبی.
×××
تقریباً چندین شاعر دیگر، قبل و بعد از حافظ از لفظ "گنبد مینا " استفاده کردند.
ولی فقط حافظ بود که در غزل اول نوشت:
"گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم؟ / گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد."
و در غزل دوم بعدها نوشت:"جرعه جام بر این تخت روان افشانم / غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم."
بعبارتی در دو غزل، یکی با مضمون آسمانی و دیگری زمینی از "گنبد مینا" سخن به میان آورده.
"میکرد" در اینجا "ساختن" تعبیر میشود و "چنگ" ساز چنگ است.
و نزدیکترین تفسیر اٌدبا از لفظ "گنبد مینا" نیز آسمان است و برخی هم آن را به جام شیشهای تعبیر کردند.
اینکه آسمان را شبیه یک گنبد شیشهای ببینی، تشبیه قشنگی است.
×××
ولی بیایید جور دیگری ببینیم 🙂
حافظ چه از جان "گنبد مینا" میخواست؟
تقلید از شاعران دیگر بود؟ یا واقعاً عارفانه میسرود؟ گنبد مینا، کون مینا نیست؟ و یا با توجه به رونق شاهدبازی در آن دوران، گنبد مینا، کون براق و شیشهای پسران و غلامان خوبروی نیست!؟
×××
هرچه هست حافظ یکبار آن "گنبد مینا" را کرد و یکبار هم بر آن چنگ انداخت 🙂
برای اینکه خیالتان را راحت کنم که او عارف و رند خرابات نبود که عشق آسمانی را بپرستد یا اگر هم بود، بعدها رند خراب(!) شد و عشقش زمینی شد؛ باید غزل دومش را خوب بخوانیم.
چراکه در غزل دوم این را بخوبی روشن کرد.
کلاه آن دوران هم شبیه گنبد بود و غلامان و پسران ماهرو بر سر داشتند؛ پس خورشیدکلاه هم همان گنبد میناست و همان دارندهی گنبد مینا 🙂 و حافظ لهله میزد برای عریان شدن کون از قبا!
که در آن غزل به معشوق یا معشوقه گفت:
"بِگُشا بندِ قَبا ای مَهِ خورشید کُلاه!"
بقیهاش معلوم است و به آن گنبد مینا چنگ افکند و عِشرتِ امروز به فردا نفکند.
امان از دست این رند خراب 🙂
www.Soroushane.ir