نمیشود که نمیشود؛ حتی اگر مریدی جاننثار باشی و مرشد را تمام و کمال بدانی و او را عالم دهر، بازهم یک جایی در یک نقطهای و در یک زمانی، نمیتوانی روی هرآنچه گفته صحه بگذاری. در چنین شرایطی، محکم بایست!
اگر قبول کنی هیچکس کامل نیست، اگر قبول کنی برآيند علم و دانش آدمها آمیخته با روحیات و عمری متغیرهای زیستن اوست آنگاه استقلال رأی خود را از دست نمیدهی.
ولی اگر نپذیری، چشم و دل کور میشوی و جز او کسی را نخواهی دید، حتی اگر به غلط برود.
×××
بزرگترین کلکی که مرشد میتواند به مریدانش بزند این است که جوری وانمود کند که انگار غیر از خودش کسی نیست. انگار فصلالخطاب است. انگار به خطا نرفته و نمیرود؛ انگار از بس پردانش است که نقطهی کوری پیشوروی ندارد.
حتی اگر خودش را به خدا بچسباند که دیگر نورعلی نور است.
کافیست مریدان فکر کنند قابل تقدس است.
همین چیزها، مرشدان را مبدل به پیامبر کرد و در جایی دیگر مبدل به فیلسوف و در جایی مبدل به دیکتاتور.
مرید باش ولی دل و ذهنت بدهکار کسی نباشد!
×××
چشم و گوش باز کردن یعنی: هیچکس مقدس نیست؛ هيچکس فصلالخطاب نیست؛ هيچکس تمام و کمال نیست، حتیاگر سخنور خوبی باشد، حتی اگر دانش زیادی داشته باشد و حتی اگر از طرف خدا باشد!
×××
آدمها شبیه کتابند؛ یک کتاب دایره المعارف هم تمام آنچه در خود دارد صحیح نیست و البته که همه چیز در خود ندارد و نمیتواند داشته باشد!
ممکن نیست از مرجع یک آدم بتوانی به فهم وسیعی درآیی!
×××
رسم شاگردی، رسیدن به استادی است نه قبول بیچون چرای استاد؛ و نه سر خم کردن در قبال هر آنچه که گفت.
آدمها را بخوان، به دور از وابستگی عاطفی یا رسم استاد شاگردی، حلاجیاش کن، با اندیشهی خودت بیامیزش در نهایت هرچه را فرو بردی بارها و بارها نشخوار کن.
اگر اینگونه باشی اندیشمندی؛ در غير اين صورت، تقلیدگری!
www.Soroushane.ir