باید فکر کفن باشم و پریدن بر لب گور؛ ولی اگر تا خرید یک قواره پارچه، یکپارچه نشدم و اگر تا آنزمان جایی از من رزومه بخواهد تا استخدامم کند تواناییهایم و درجهی تسلطم را اینگونه برایش مینوشتم و میفرستادم:
×××
رزومهی یک شیت دیوانه! ساکن ایران؛ حقوق پیشنهادی: به اندازهی خرید یک قواره کفن.
توانمندیها، علاقهمندیها و میزان تسلط:
---------------------
فلسفه؟
مغزم ساییده شده از بس خواندم و نشخوار کردم و فرو بردم.
دین و سفسطه؟
هرشب دارم بالا میآورم آنچه که بیست سال تمام به اشتباه بلعیده بودم.
فناوری اطلاعات؟
در این راه از فرق سر تا حلق بیضه جر خوردم؛ آثارش هست بیا نشانت دهم.
کسبوکار؟
نگذاشتم به گه خوردن بیفتم!
طراحی؟
تر توی هر راهی زیاد میزنم اما بد نشده.
نویسندگی؟
"گاییدم خودمو". چجوریش مهم نیست فعلش مهم است و مفعول بدبخت بدست قلم.
آموزش؟
سیر نمیشوم از یاد دادن و همیشه گرسنهام به یاد گرفتن.
شعر؟
هزاران بیت دارم و بیخانهام ولی برای خانهدار شدن سعی کردم ک...شعر نسرایم.
سیاست؟
سرم را توی باسن هر نوع حکومتی کردم انتظار بوی مطبوع نداشته باش که ته همگی مدفوع است؛ منتها برخی بدلیل گهخوری بیشتر، از ابتدا مدفوعترند.
فیزیک و نجوم؟
آنقدر که فهمیدم هر چیز نجومی، فیزیکی نیست! و با هیچ فرمول نسبیت عام و هیچ فرمول عدم قطعیتی هم قابل تشریح نیست. بجز فرمول قطعیت خاص!
روانشناسی؟
همانقدر خواندم تا خودم هم روانی شدم. خوبیاش این بود روان روانیام را شناختم.
تاریخ؟
فهمیدم همیشه چیز در گرو گذشته است. حتی حال ما و آیندهی ما.
جغرافیا؟
پر از جلگه و جنگلم، پر از دشت و دمن؛ پر از رود و دریا و پر از کوه و کویر؛ اما بدون مرز.
×××
لطفاً کمک کنید دیده نشود.
www.Soroushane.ir