هادی احمدی (سروش):

دیروز رفتم کارواش؛ توی کل غرب تهران یک کارواش اتوماتیک بود که ظاهراً جمع کرده.
کارواش دستی هم باید ساعاتی منتظر بمانی تا کار شستن ماشین به پایان رسد؛ که در همین حین یک جوان منتظر چون خودم، کنارم ایستاده بود. بدون نگاه کردن به من گفت:"معلومه حسابی ماشین‌بازی! خوب به ماشینت میرسی."
گفتم:"برعکس اصلاً ماشین‌باز نیستم فقط میارمش کارواش که مردم فحشم ندن. همین‌که تمیز باشه و مثل خر سوارش بشم کافیه."
×××
نگاهش را برگرداند و با تعجب زیادی گفت:"عه؛ من شما رو می‌شناسم. شما خیلی معروفین. "
گفتم:"نه عزیزم. کاملاً اشتباه می‌کنی. من اصلاً معروف نیستم و نمی‌خوامم باشم".
گفت:"ولی چهره‌تون خیلی آشناس. تئاتر کار نمی‌کنی؟"
بالبخند گفتم، تئاتر نه؛ ولی تیاتر (مسخره‌بازی) زیاد کار می‌کنم.
لبخند کشداری زد و ولی چشم ازم برنمی‌داشت. پرسید:"ولی موات (موهات!) نشون میده هنرمند باشی."
دستی به موهایم کشیدم و گفتم:"دیگه بیخ‌اش رو نگیر. موه دیگه. موای من اتفاقاً اصلاً مث هنرمندا نیس؛ مث دیونه‌هاس."
×××
خندید؛ خیلی خندید و خیلی خیلی خیلی!
البته که حرفم چندان خنده‌دار نبود؛ معلوم نبود یاد چه کسی یا چه چیزی افتاده بود که با این مکالمه به این درجه از خنده رسید؟ من هاج‌وواج بودم که چه گفتم مگر؟
بعد از لحظاتی که از شدت خنده، اشک از چشمانش بیرون زد، گفت، دیدی حق با من بود!؟ گفتم که تئاتر کار می‌کنی!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x