دوستی در پست "پیام"-پست قبلیام- با وامگیری از جلال آل احمد که سالهاست کلمهی غربزدگی او نقلونبات محفل حکومت و حامیانش شده و برآمده از چپها و کمونیستهای غربستیز است، به من برچسب غربزده زد. "دمش گرم! "
×××
بهشخصه شیوهی نوشتاری جلال را دوست داشتم و کتابهایش را خیلی وقت پیش خوانده بودم. ولی ازنظر تفکر و دوگانگیهایی که هیچوقت خودش هم نفهمید ناشی از چیست هیچگاه او را مردی ندیدم که آزاداندیش باشد.
او کسی بود شبیه شریعتی فقط با ادبیات داستانی عامهپسندتر!
استفاده از ترکیب غربزدگی توسط او، خیروبرکتی شد که روی سر جلال ریخت. این نویسندهی آشفتهحال که گاهی در دیدار آثار باستانی خود را یک ایرانی اصیل میدانست و گاهی در مواجهه با حزب توده توی لاک کمونیستها میرفت خود را شرقزده میدید.
بااینحال لفظ غربزدگی از او یک چهرهی روشنفکر و منطبق با آرمانهای آخوندی ساخت. آنچنانکه خیابانی را به نامش زدند؛ کتابهایش را بهوفور چاپ کردند و جایزهی سالانهای هم به یادش برپا کردند.
من هرروز که به سر کار میروم انگشتم را به ته جلال نشانه میگیرم تا سوارم کنند.
عطف به پست زیر!
https://lnkd.in/dVxnmwe8
×××
تفکر غربی، تفکر زیستن در توهم و ایدئولوژی نیست؛ اگر غربزدگی یعنی همراهی با این تفکر، بله باافتخار من غربزدهام.
چه این را صفت بدی بدانی چه نیک.
×××
ایران از ورود اعراب بادیهنشین تا همین دورهی آخوندی، به این اندازه از هرگونه تلاشی برای هویتزدایی، عربزدگی و عربسازیاش رنج نکشید!
منظورم فقط زبان عربی نیست. بلکه از بین بردن زیست انسانی، آرمانهای ملی، حذف هویت و فرهنگ اصیل ایرانی است و چسباندن خودت به توهماتی که حتی اعراب ایران و اعراب برخی از کشورها از آن فاصله گرفتهاند؛ و این چیزی نیست جز عربزدگی.
عربزده بنام دین جنایت میکند و بنام دین هم میشورد. هرجایی ایجاب کند دوآتشه میشود و هرجایی که نفعش ایجاد نکند خاموش مینشیند.
×××
دوست دارم به همان بیان جلال آل احمد که غربزدگی را نوشت، عربزدگی را بنویسم فقط با تغییر کلمهی غربزدگی به عربزدگی!:
"عربزدگی آفتی است که از جهان عرب میآید و ما و کشورهای جهانسومی که از پیشرفت وامانده را مانند طاعون گرفتار و بیمار میکند.
آدم عربزده ریشه و بنیادی ندارد، نه شرقی مانده، نه غربی شده؛ هرهریمآب و چشموگوشبسته از آداب و سنن و فرهنگ عرب تقلید میکند.
آدم عربزده هرهری مذهب است به هیچچیز اعتقاد ندارد؛ اما به هیچچیز هم بیاعتقاد نیست!
یک آدم التقاطی است و نان به نرخ روز خور است همهچیز برایش علیالسویه است. خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است."
×××
شاید جلال عاقبت فهمید که شرقزده نیست، خروجش از حزب توده که حامی شوروی بود نمایانگر همین است. ازطرفی هویت ایرانی خود را نیز بازنیافت؛ مستاصل بود که به سمت غربی شدن برود یا نه؟
استفاده از واژهی غربزدگی به ظن او نه به معنای از غربزده شدن بلکه به معنی غربگرایی هم شرح همین احوال اوست!
جلال سردرگم با تکرار این واژه که دقیقاً شرححال واماندگی خودش بود آنقدر مشروب روسی(!) زد تا به گفتهی همسرش همین شد آلت قتلش.
www.Soroushane.ir