سر گیشا، دوست داشتم یکی کنارم بود تا وقتیکه فحشهای رکیک آن زن جوان را میشنیدم روی گوشهایم را بگیرد. ولی کسی نبود.
با خودرویاش پیچید جلوی ماشین یک مرد نرهغول که با درشتیاش تمام فضای خودرو را از هیکل پر کرده بود ولی آرام بنظر میرسید.
زن از خودرو پیاده شد قفل فرمان را در هوا میچرخاند و بیپروا داد میزد:"مادر جنده بیا پایین؛ خواهرتو گاییدم بیا پایین؛ الان چنان میرینم روی قبر اجدادت که حال کنه؛ بیا پایین تا بدم کل این مردم بگانت و..."
×××
پشیمان شدم شنیدم؟ نه بابا. اتفاقأ اصلآ منتظر نبودم کسی روی گوشهایم را بگیرد. مهم فحشهایش نبود مهم علت فحشهایش بود؛
شبیه صدها زن و مرد تماشاگر در آن محل سراپا گوش ایستاده بودیم، نمیخواستیم یک صدای دیگری، روی صحبتهای آن زن جوان حتی ذرهای پارازیت بیاندازد.
باید میفهمیدیم داستان از چه قرار است؟
×××
به شکل عجیبی دعوا، تماشایی است، شاید ناشی از کنجکاوی آدمی است تا سر دربیاورد دعوا بر سر چیست؟
شاید هم حادثه، شیرین است هرچقدر هم تلخ باشد!
×××
و البته یادم افتاد نایستاده بودیم بلکه توی یک خودروی ون که کنار محل دعوا اندکی توقف کرد، نظارهگر بودیم!
صدای شکستن به گوش رسید، یکی گفت، عاا! زن زد روی شیشهی جلوی خودروی آن یارو را خردوخمیر کرد؛ نگاهها چرخید ولی شیشهی خرد شدهای ندیدم.
اما آن مرد همچنان بدون هیچ واکنشی کپ کرده بود.
زن که کمی از عصبانیتش با شکست شیشه تخلیه کاسته شد سوار شد و چنان میگمیگ از مهلکه گریخت که فقط داشتیم جای خالیاش را نگاه میکردیم.
دقایقی هاجوواج بودیم که "چی شد؟"
×××
هیچی نشد. ون به مانند چندین خودروی دیگر بهراه افتاد؛ اصلآ نفهمیدیم جریان چه بود؟
تا مقصد همگی راجع به این اتفاق گمانهزنی میکردند، بیآنکه از بیان گمانههای تکراری، خسته شوند.
یکی میگفت:"حتمآ اقاهه قبلش پیچیده بود جلوی خانومه، اینم عصبانی شده؛"
یکی میگفت:"شک ندارم آقاهه یه گهی خورده بود که لال شده بود وگرنه دمار از خانومه درمیاورد."
دیگری گفت:"شاید پیشنهاد بد یا تیکهی زشتی به خانومه انداخته بود."
یکی هم گفت:"دوستپسرش بود باهاش بههم زده."
یکی نیز گفت:"همسرش بود؛ بچهها رو انداخته بود گردنش نفقه نمیداد خانومش رو کفری کرده بود!"
یکی هم گفت:"مگه میشه با زن عفریته دهنبهدهن شد؟، از فحشاش معلوم بود زنه هرزه. مرده خوب کاری کرد از ماشینش پیاده نشد وگرنه..."
×××
خلاصه هرکسی از دید خود چیزی میبافت؛ بیآنکه دقيقا بفهمند داستان چه بود.
×××
ما با تمام کنجکاویهایمان همیشه یک بخش از ماجرا را میبینیم. اینکه پس و پیش چه بوده؟ بر ما ناپیداست، ولی در لحظه، آنچه را میبینیم اساس برداشتهای آنی و آتی ماست.
×××
کنار دستم جوان کنجکاوتر و پیگیر گمانزنیها نشسته بود، ازم پرسید، تو نظری نداری؟
گفتم:"من فقط دیدم زنی ایستاد، فحشهای جالبی گفت و رفت؛ همین!"
خندید و گفت، خسته نباشی واقعا!
www.Soroushane.ir