چند تن از بانوان بزرگوار لینکدینی منت بر سر من گذاشتند، قابل دانستند و ابراز علاقه کردند؛ از دوستان و کانکشنهای دائمی بودند ولی طفلکیها وقتی فهمیدند متأهلم یکهو پر گرفتند و رفتند...
فقط نمیدانم چرا دیگر خبری ازشان نیست؟ یعنی حتماً باید با آنان هم ازدواج میکردم تا جزو کانکشنهایم باقی بمانند؟ 🙂
عجیب است! قبل از پیشنهادشان دوست بودیم اما بعدش دوست نیستم؟ 🙂 جلالخالق.
×××
یکی گفت:"علی؟ تو زن داری؟"
گفتم:"نه. هیچی! فقط یه ننه و یه خونهی گرویی."
گفت:"یعنی تاحالا عاشق نشدی؟"
گفتم:"نه بابا. نه قربونت. بگیر بخواب. عشق مشق کدومه. عهه. انگولکمون نکن؛ نذار یاد اون چیزایی که نداریم بیافتیم."
--عطف به فیلم همسفر--
×××
البته اینجوری نبود. برعکس بود.
به یکی گفتم، چرا فکر کردی مجردم؟ منکه توی سایتم و اینجا بارها در پستهایم نوشته بودم "همسرم، متأهلم" و...
گفت، نهاینکه خیلی قصه مینویسی فکر کردم اینها هم قصه است. فحوای مطالبت همگی نشان میداد مجردی!
×××
خلاصه و القصه این بانوان در دل خود بریده بودند و دوخته بودند... اما بهمحض اطلاع از تأهلم دیگر آن نیمچه بند ریاکشن روی پستهایم را بیخیال شدند؛ با اینکه بهخوبی بدرقهشان کردم.
شاید خجالت میکشند. اما خجالت نکشید.
همینکه تابوی ابراز علاقه از سمت پسر به دختر را شکستید هنر کردید؛ پس قدرت نه شنیدن یا مواجهه با کسی که ابراز علاقه کردی و مقدور نشد را هم داشته باشید.
×××
ابراز علاقه با ابزار لینکدین انگار شبیه راه رفتن بر روی لبهی تیغ است؛ گرفت که گرفت، نگرفت دیگر نمیشود مثل سابق بود!
ولی اینگونه نباشید...
من هیچ فکر بدی راجع به شما نکردم و نمیکنم.
فقط دستم بسته است!
www.Soroushane.ir