خیر و شر دنیا گَهی چون نقره هست و گاه زر
گه نقرهداغت میکند خیری که گویا نیست شر
خیری که زر باشد اگر، یکباره شد شر عظيم
شر عظیمی خیر شد، باهم شود این سربهسر
آخر چرا چیزی در این جبر زمان گویا نشد؟
شر خیر دارد؟ خیر شر! این نکته را از دل نبر
از خیرِ در عالم مگو، از شر چه گویی؟ خیر نیست!
آگه ز خیری میشوی، از پشتبندش بیخبر
شر است تمام خیرها؟ خیر است تمام شرها؟
تا خود نبینی آخرش، پایان نمییابد سفر
در دیدهی غمگین من از شر اگر غم باقی است
لبخند پوچم از تبِ دیدار خیرش مفتخر
آنکس که تعیین میکند مفهوم این الفاظ را
در خود بجوید خیر را از خیر و شر بیثمر
خیرِ سرش باز این سروش از خیرِ شر شد خیرهسر!
خیر آمده، شر آمده، رفتند و ماندم دربهدر
www.Soroushane.ir