هادی احمدی (سروش):

معلمی داشتیم که شیوه‌ی آموزش متفاوتی داشت.
در بدو ورود به کلاس بدون هیچ کلمه‌ای، صاف می‌رفت سمت تخته‌سیاه و تمام درس آن روز را در چند ده خط مرتب و تمیز می‌نوشت و کلا ۱۰ کلمه از متن نوشته شده را به‌عمد نمی‌نوشت و بجایش نقطه‌چین می‌گذاشت.
دقیقا برای این کار نیمی از وقت کلاس گرفته می‌شد.
بعد از اتمام نوشتن، برمی‌گشت و حال‌ و احوال می‌کرد؛ سپس آن ۱۰ کلمه جای خالی و ننوشته را توضیح می‌داد.
بعبارتی کلمات کلیدی را ابتدا در متن نمی‌نوشت و آموزشش، توضیح دادن همان ۱۰ کلمه‌ی جا افتاده بود.
×××
روش آموزشش خاص بود ولی حس می‌کردم حجم زیادی از وقت کلاس بابت نوشتن کل درس، آن‌هم بدون کلمات کلیدی هدر می‌رود.
اما از طرفی خیلی خوب بود؛ چون وقتی می‌فهمیدی جای فلان چیز در کجای این متن است؟ کل متن را هم بخاطر می‌سپردی!
×××
با اینکه روشش را دوست داشتم اما هيچوقت نتوانستم ادایش را درآرم.
من دقیقا در هنگام تدریس، برعکس او انجامش می‌دهم. جز در نوشتن!
یعنی‌ پای تخته که می‌روم فقط کلمات کلیدی را می‌نویسم و سپس هر کلمه را مفصل توضیح می‌دهم.
این‌که ابتدا در جای خالی باید: توضیحات باشد یا کلمات کلیدی؟ یک تصمیم شخصی مربوط به مدرس است.
×××
ولی یک چیز جالب دیگری هم داشت آن استاد.
روی کتش گاهی کرک و پر پرنده دیده می‌شد که اکثر مواقع به او می‌خندیدیم!
یک روز اعتراف کرد که علاوه بر تدریس، عاشق کفتربازی است، البته منظورش کبوتربازی بود نه خانم‌بازی!
کت‌های مخملی و خنثی‌رنگ می‌پوشید و بسیار ساده بود اما تمیز.
سمت راست و چپ موهایش را چنان شانه می‌کرد که از پشت به هم می‌رسید انگار که موهایش از پشت سر، درهم بافته شده‌اند. انگار که دو بال کبوتر را از پشت به هم چسبانده باشی.
و البته همیشه شیش تیغ سر کلاس حاضر می‌شد.
×××
او گفت، "کبوتر در رو" کبوتری است که دارای صفت کیفیت پرش (معلق زدن و بالا رفتن) و کمیت پرش (توانائی و طاقت پرواز) باشد، چنین کبوتری مرغوب‌ترین و گرانبهاترین کبوتر است.
آن‌زمان این را نمی‌فهمیدم چون کفترباز نبودم. بخصوص وقتی‌که آدم‌‌هایی که می‌دیدم صفت "بزن در رو" داشتند از این اصطلاح کفتربازان خوشم نمی‌آمد.
ولی اکنون فقط دنبال کبوتران در رو هستم و حس می‌کنم‌ من هم کفتربازم!
×××
کلی چیز ازش یاد گرفتم و حتی ظاهرش را بخوبی به یاد دارم ولی به‌طرز عجیب و باورنکردنی، نامش را اصلآ بخاطر ندارم.
با اینکه اسم اکثر اساتید و معلمانم در خاطرم هست درحالی‌که تاثیری روی من نگذاشتند. ولی او که روی من اثر گذاشته، نامش را فراموش کردم!
او مرا عاشق کلمات نانوشته کرد بخاطر همین امروزه، کتابی که می‌خوانم فقط دنبال کلمات نانوشته‌ی نویسنده‌اش هستم!
×××
فقط نمی‌دانم چرا نامش را گم کردم؟ چرا اثرگذاریش را گم نکردم؟
شاید چون "کبوتر در رو" بود! یا شاید من جلد بامی شدم که نمی‌دانستم بام کیست!؟ یا شاید هم اسمش، کلمه‌ی کلیدی این متن اثرگذار بود!
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x