من با تونل، رابطهی تنگاتنگی دارم.
تونلهایی که در صنایع شیمیایی اصفهان در آن فرومیرفتم که فیبر نوری زمخت و بیانعطاف را فروکنم تا آزمایشگاههای این شرکت به همدیگر متصل شوند. تونلهای باریک که مملو از سوسک و لجن بودند. تونلی که نامش منهول بود. اگر فیوژنکاری فیبرنوری و تعریف IP برای سوییچهای شبکه و تست ارسال نور از این سمت فیبر به آن سمتش نبود حسابی از شغل پسیو شبکه دلزده میشدم.
×××
بعضی تونلها روشناند و بعضی تاریک. بعضی بیسروتهاند بعضی بالاخره سر از جایی بیرون میآوری.
تونل، تنور داغ نان تافتونی آقاجواد است که مدتی در آن فرومیرفتم تا بسوزم ولی نان مشتری نسوزد.
تونل، VPN است که با هزار مکافات ازش رد میشوم تا چیزی برای کسی بفرستم.
و کار کردن در تونلهای عظیم زیرزمینی نیروگاه هستهای نطنز. برای بیابانزایی ولی بنام مرکز بیابانزدایی!
×××
اصلاً همیشه چشمم به تونل است. تونل نگاه عمیق آدمها.
تونلها چه با ماشین حفر شده باشند، چه دستکَند یا چه طبیعی، درهرحال از چشم انظار پنهانند.
تونل، شهر زیرزمینی نوشآباد در کاشان است که مملو از حفاریهای تودرتو و شگفتانگیز است.
تونل، غار طبیعی علیصدر همدان یا غار کرفتو سقز است.
و تونل حماس!
×××
تونل حماس هم به من ربط دارد. موشهایی همیشه توی این تونل هستند که کودکان بالای آن را میجوند! موشهایی که پول پنیرشان را من و شما میدهیم تا کودکانش را قربانی توحش کند.
گاهی فقط یک کار میشود کرد؛ اینکه توی این تونلها نفت بریزیم تا هرچه موجود موذی هست از آن بیرون آید؛ ولی پول نفت را نباید به آن ریخت!
تونل حماقت؛ تونل مذهب؛ تونل وحشت!
تونل باسن پیر و چروک مدیران حکومتی!
چقدر تونل داریم که درگیرشان هستم...
www.Soroushane.ir