زیاد به من خرده میگیرند که چرا اهل شبکهسازی نیستم؟
نه اینکه فکر کنید مغرورم یا به اهمیت شبکهسازی واقف نیستم بلکه بیشتر از آنکه دنبال این باشم که آدمها را بیابم یا آنان مرا بیابند دنبال کورسویی از بودن و یافتن خویش در آینهی ذهنم؛ تا شبیه گیاهی خودرو(!) نرم و نازک، آرام در گوشهای جان بگیرم و بعدش خلاص.
×××
یا گفتهاند چرا پستهایت را به عکس مزین نمیکنی تا بیشتر دیده شود؟
این را نیز کاملاً قبول دارم که تصویر، اثر بسزایی بر جلب توجه مخاطب دارد. ولی جز در یکی دو مورد ناچاری، هرگز پستهایم آلوده به تصویر نشد.
نمیخواهم با تصویری مرتبط یا نامرتبط ذهن شما را فریب دهم و به جای دیگری ببرم که مقصودم نیست!
تصویر مورد نظرم در خود متن است نه در رو، نه در زیر و نه در بالای آن!
×××
یا گفتهاند چرا کوتاهنویسی نمیکنی؟
من فکر نمیکنم سیستمی شبیه اکس یا توییتر خدابیامرز، جز انتقال سرخط خبر و برخی کوتهنویسیها و کوتهفکریها چیزی به آدم بیفزاید.
اگرچه در جهانی که هستیم سرعت، حرف اول را میزند اما به چه قیمتی؟
موافقم که نباید به مطلب آب بست ولی بسیاری از مطالب بلند حاوی یک سرخط خبری نیستند بلکه جملگی دهها چیز متنوع را قرارست انتقال دهد. عمق یادگیری هم در عمق و تنوع عناصر کار گذاشته شده در یک مطلب غنی است...
×××
برخی هم گفتند، اعتماد به نفس نداری؟ چرا چند ویدیو از خودت منتشر نمیکنی؟
من خدای پررویام این از مطالب عریانم پیداست.
آنقدر صدا و چهرهی نازیبایی هم ندارم که بترسم از نشان دادنش. ولیکن حرفهایم نوشتنی است.
×××
هر کسی رنگی دارد و هیچ چیزی در این جهان قطعی نیست. شاید روزی من نیز به رنگ دیگران آغشته شوم. شاید هم همین گُهی که هستم باقی بمانم!