هادی احمدی (سروش):

رسپشن هتل، کارت ورود به اتاق را داد و وقتی داخل اتاق شدیم باورمان نمی‌شد این هتل چقدر امکانات رفاهی دارد.
کجای دنیا چنین هتلی وجود دارد که یک دستگاه مک‌بوک، یک گیتار مشکی، چند دست کت و شلوار شیک اتو خورده و آویزان در کاور مارک‌دار، چندین کتاب قطور و لوکس مشهور، چوب و تجهیزات اسکی، چندین شیشه ادکلن خوشبو، یخچال پر از مشروب و... را همزمان داشته باشد؟
چطور ممکن است یک هتل چهار ستاره این‌همه چیزهای مازاد داشته باشد؟
هیچ‌طور.
اتاق را اشتباهی رفته بودیم!
اشتباه از سمت ما نبود که از اشتباه هتلدار بود.
×××
حالی کردن کسانی که زبانت را بلد نیستند و خالی کردن اتاقی که کلی امکانات تازه داشت هر دو دشوار بود!
با این حال آن اتاق، اتاق ما نبود و باید هرچه سریع‌تر هتلدار را در جریان می‌گذاشتیم.
مهمان قبلی بیرون از هتل بود وگرنه از این اشتباه فاحش، چالشی پدیدار می‌شد. هتلدار با هر عذرتقصیری که بود غائله را فیصله داد و توجیه کرد که کارت تحویل داده شده‌ی مهمان قبلی، اشتباهی به مهمان جدید که ما بودیم تحویل داده شده.
×××
اتاقی که باید می‌رفتیم را بالاخره رفتیم.
یخچالش عملاً خالی بود. کتابی نداشت. گیتاری در آن نبود و ...که در نظرمان هتل سیاهی بود کاملاً بدون ستاره!
هرچه که در آن اتاق دیده بودیم را در این یکی نمی‌دیدیم و با این‌که می‌دانستیم آن چیزها شخصی بودند و ربطی به هتل نداشتند اما به‌طرز مسخره‌ای انتظار داشتنش را می‌کشیدیم.
قطعاً اگر نمی‌دیدیم این توقع بیخود هم حادث نمی‌شد.
×××
اتاق، دقيقاً شبیه جبر جغرافیایی است! 
با این تفاوت که شاید کلید زیستن در جهان‌سوم را اشتباهی به ما داده‌اند و وقتی در جای دیگری از جهان، زندگی دیگری را می‌بینی آنچه در کشور خودت می‌بینی را سراسر بیابان تصور می‌کنی. در این حال انتظاراتی داری حتی اگر بیجا باشند...
آنگاه هرچه می‌خواهی به دیگران بفهمانی که این اتاق لخت سهم تو نیست؛ بی‌فایده است. چون تو اشتباهی از جای اشتباهی سر برنیاوردی بلکه دقیقاً جایی هستی که باید باشی! 
چون در آغاز، "تویی" وجود نداشت و "تو بودن" بعد از تمام اجبارهایی است که متحمل می‌شوی یا به ارث می‌بری؛
"تو بودن" بعد از فهمیدن منیت است!
و اگر تغییری می‌خواهی خودت باید آنرا رقم بزنی که این اتاق، تا وقتی‌که هستی اتاق توست و هرچه در آن داری هم از آن توست!
×××
فقط نمی‌دانم اگر کارت ورود به اتاق ما را به آن مهمان قبلی می‌دادند او چه واکنشی داشت!؟
اما قطعاً احساس هر دوی ما در مواجهه با چنین چیزی، مشترک بود و آن این است که در ابتدا باورکردنی نیست.
برای جهان اولی‌ها زیستن در انبوه نفهمی و بی‌قانونی و خشونت یعنی: ناباوری؛ برای جهان سومی‌ها زیستن در انبوه فهم و قانون و آسایش یعنی: ناباوری.
×××
داشتیم هتل را ترک می‌کردیم که صدای خنده‌ی دو زن مهماندار را شنیدیم که یکی از آنان می‌گفت:"هنوز باورم نمی‌شود چرا این رسپشن گیج، کارت Emergency را بجای کارت اتاق به مهمانان می‌دهد؟!"
کارتی که به تمام اتاق‌ها محرم است و قفل هر اتاقی را باز می‌کند!
www.Soroushane.ir 


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x