ازآنجاییکه فنی نیستم غیر از کار خودم، کار چندانی ازم برنمیآید. دقیقاً شبیه آنانی که وقتی خودرویشان از کار میافتد کاپوتش را بالا میزنند و بدون اینکه از چیزی سر دربیاورند آنرا میبندند؛ در همین حد!
حتی اگر شیر آب خراب شود انجامش نمیدهم که نمیدهم. تعمیرکار را به منزل میآورم. او شغلش این است و تجربه و علمش را دارد و نانش از همین راه درمیآید. هرچند بارها شده تعمیرکاری را آوردهام که ناشیتر از من بوده و تر میزند به کار و بجای برداشتن ابرو چشم را کور میکند.
×××
انجام کاری که بلد نیستی یا بخاطر پول خرج نکردن به خودت تحمیل میکنی هم روانت را میخراشد و هم هزینهی بیشتری متحمل خواهی شد. صدالبته که هزینه فقط پول نیست. هزینهی تخریب. هزینهی اتلاف زمان و هزینهی تحمیل کار مازاد و خارج از توان.
×××
جوانی را برای رفع مشکل ظرفشویی دعوت کردم. چاق بود و بینزاکت و حراف. خم که میشد تمام باسنش بیرون میزد. اصلاً کمربند شلوار جین این بشر توان نگهداشت شلوارش را نداشت مابقی پیشکش! یک روز تمام وقتم را گرفت و نهتنها درستش نکرد که کلی چیزمیز خراب کرد و دستآخر گورش را گم کرد و رفت. با این جملهی پایانی که: ببخشید این کار من نیست!
×××
ادب نگذاشت وگرنه میگفتم خب مرتیکه کار تو نیست انجامش نده! اما یاد گذشتهی خودم افتادم و با گرمی آمیخته به انزجار راهیاش کردم.
نمیدانم از کی دست به آچار نیستم؟ بااینکه تا جایی که بخاطر دارم همیشه خانهی پدری را خودمان رنگ میکردیم (ترمالی)- پردهها را خودم به دیوار میزدم- آبکش کردن درودیوار- شیرآلات را خودم تعمیر میکردم- هرز شدن پیچ و مهره– و کلاً همه را انجام میدادم. کار سختافزاری هم کردم. کارگری که بهوفور- چند ماه قلم در دستم دریل بود و سنگ فرز.
اما از میان همهی این کارها یک آدم آچار به دست بیرون نیامد که نیامد. فهمیدم فرز نیستم توی به دست گرفتن سنگ فرز!
×××
فرد دیگری را آوردم که ظرف چند دقیقه هم ظرفشویی را درست کرد و هم ترمالی آن کون لخت را. چنان لذت بردم که دو برابر اجرت به او دادم. شیک بود و محترم. نه گزافهگو بود و نه مرافهجو!
فقط نمیدانم اولی خیلی اذیت کرد که دومی خیلی به چشمم آمد یا از یک تعمیرکار باید همین انتظار را داشت بدون هیچ پاداش دادنی!؟ هرچه بود او یک متخصص و یک تعمیرکار بود که خوشحالم کرد.
شاید او نیز برای این کار ساخته نشده بود اما قطعاً با عشق و علاقه خود را برای این کار تربیت کرده بود. چون هم درسش را خوانده بود و هم تجربهاش را و این یعنی یک متخصص واقعی.
×××
دست من به کیبورد و قلم و کاغذ سرخوش است. من نیز شاید برای این ساخته نشدم اما با عشق و علاقه، خودم را تربیت کردم برای این؛ بخدا منم دست به آچارم اما A4.
×××
با این وصف زنان، همسرانی دوست دارند که همهفنحریف باشند. عاشق ایناند که مردشان بگوید همینالان درستش میکنم! سپس تعمیرات منزل را انجام دهد. پرده نصب کند. خودرو را تعمیر کند. کمد سنگین کول کند. از علت صدای موتور یخچال سر در بیاورد. کولر را برای تابستان سرپا کند. پوشال عوض کند. جلوی چکه کردن شیرآلات را بگیرد. دوچرخهی بچه را روبهراه کند. انباری را تمیز کند. لوستر آویزان کند. در سفر چادر به پا کند. با زدن دو چخماق، آتش روشن کند و در آخر بلد باشد کباب درست کند... اینگونه مرد خانهای در غیر این صورت یک بیعرضهای.
www.Soroushane.ir
[…] دست به A4!ازآنجاییکه فنی نیستم غیر از کار خودم، کار چندانی ازم برنمیآید. دقیقاً شبیه آنانی که وقتی خودرویشان از کار میافتد […] […]