#نگذارید_ما_را_بکشند همان جملهای نیست که میگفت: "کجاست یاریکنندهای که یاری کند مرا؟"
بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری / چو ما به هر دو جهان خود، کجاست دلداری؟
×××
چقدر غمانگیزست! برای بیگانگان قرنهای گذشته، سیاه پوشیدیم، دلسوخته بودیم و با چشمان گریان و اشکآلود، توی سرمان زدیم که چرا نبودیم وقتی از همه یاری خواست؟ میگفتی کاش آنزمان من میبودم، چنین میکردم و چنان.
خاک بر سرت شمر!
اما آشنايانمان نه در قرنهای پیش که اکنون در قعر زندانها با همین جمله در دام مرگند. ولی بازهم من نیستی و نه چنین میکنی و نه چنان؛ و بیآنکه خم به ابرو بیاوری، نمیپرسی چرا از همه یاری خواست؟
حتی نمیگویی خاک بر سرت شمر!
به پای جانب آن کس برو که پایت داد / بدو نگر به دو دیده که داد دیداری!
×××
تازیصفتی گفته بود که برخورد با زنان، جاذبهی گردشگری است. های جهانگردان کجایید؟ که اعدام با طناب هم جذابیت گردشگری است. درست دم سحرگاه؛ که خبری از نور نیست و تاریکی بر نور میچربد.
بیائید ببرمتان به تور اعدامگردی در پایتخت اعدام جهان.
تماشایی است جان دادن آدمها بر روی دار.
از کردستان تا تهران از اصفهان تا سیستان.
سراسر این کشور مملو از این جذابیتهای توریستی است.
نترسید! امروز اگر خواب بمانید چیزی از دست نمیدهید، که فردا هم اعدام داریم!
×××
ببند چشم خر و برگشای چشم خرد / که بینی تو خلق و ز شادی آثاری!
www.Soroushane.ir