هادی احمدی (سروش):

شاید ندانید که یکی از رسوم چهارشنبه‌سوری و یا شب عید، شال‌گردش است بخصوص در غرب کشور که هنوز هست البته نه بعد از آپارتمان‌سازی.
×××
باید بهمراه سایر پسران، چند روسری و شال بلند را به هم گره می‌زدیم و از بالای پشت‌بام خانه‌های ویلایی به داخل بانچه[دریچه‌ی تهویه هوا در سقف]، نورگیر، گلخانه، حیاط و هر روزنی که از سقف به اهالی آن خانه دسترسی داشت، آنرا پایین می‌انداختیم تا چیزی در آن بگذارند و بعد از گره زدن، شال را بالا می‌کشیدیم.
چقدر این رسم، غلط و یا درست است، مهم نیست؛ ولی به نظرم امروزه انجام آن با ساختار آپارتمانی شدن خانه‌ها، عملا ناممکن است.
×××
اساس شال‌گردش بر ناشناس ماندن دارنده‌ی شال بود. باید در سیاهی شب پنهان می‌ماندی و با تکان دادن مکرر شال یا گفتن چیزی، اهالی را از حضور خود آگاه می‌کردی. آنگاه آنان یک مشت آجیل، یک یا چند سکه، شکلات یا تخم مرغ آب‌پز رنگ شده در انتهای شال می‌گذاشتند و بعد از گره زدن می‌گفت، بکش بالا!
×××
خیلی‌ها که حیله‌گر بودند شال‌ها را هم از سر پایین می‌انداختند و هم از ته. این‌گونه می‌شد از ساکنان خانه‌ها، دوبار عیدی مخفیانه گرفت!
البته ظاهرا شال‌گردش، یک جور یادآوری عشق به دوست‌دختر بود تا دختر با دیدن شال آویزان شد‌ه‌ی پسر مورد نظر و تشخیص آن، رضایتش را با دادن آجیلی،چیزی نشان می‌داد؛ اما پسران پا را از این فراتر گذاشتند و به هر خانه‌ای می‌رفتند چه دوست‌دختر داشتند چه نداشتند، چه آنجا بود و چه نبود.
×××
اما فلسفه‌ی شال‌گردش، فرود آمدن ارواح نیکی است بر یک خانه؛ بنابراین ساکنان هر خانه از این حجم آمدوشدهای پسران ناآشنا شاکی نبودند، بلکه خوشحال هم می‌شدند. مردم به صدای پاهای مکرر چندین نفر که از بام این خانه به آن خانه می‌پریدند، عادت داشتند.
ظاهرا این آیین از دوره‌ی مادها بجای مانده!
×××
در کل دوران خردسالی فقط سه بار به شال‌گردش رفتم.
آخرین بار، بعد از چهارشنبه‌سوری که همه با خرواری آتش‌بازی به خانه برگشتند عملیات شال‌گردش را شروع کردیم، آتش همه جا خاموش شده بود و پشته‌هایی از خاکستر همه جا دیده می‌شد.
هر کپه‌ای از خاکستر را که می‌دیدم روی‌اش با دوپا فرود می‌آمدم تا پخش و پلا شود. کاری لذت‌بخش و تماشایی بود.
از دیدن پخش شدن خاکستر که در سیاهی شب، سفید‌رنگ می‌شد و شبیه یک افکت ویدئویی یا انفجار بود، کیف می‌کردم.
بسوی کپه‌ی دیگری رفتم و دوان‌دوان به هوای اینکه این خاکستر، شبیه سایر خاکسترها، آتش نیست روی آن‌هم محکم قدم گذاشتم یک آن، میخ داغی چنان در کف پایم فرو رفت که تا مغزم استخوانم رسید، برش، سوزش و خارش(!) به این اندازه در این حادثه مهم بود!
اگر میخ، داغ نبود فوقش در کفشم فرو می‌رفت اما داغ داغ بود و در انبوهی از زغال سوزان، در کسری از ثانیه از کفش و جوراب و پوست و گوشتم رد شد تا به استخوان رسید؛ چنان فریادی کشیدم که همه‌ی اهالی محل خبردار شدند و پسران شال‌گردش را شناختند! و عملیات شال‌گردش لغو شد.
×××
سوختگی، پارگی و فرو رفتن آهن داغ، کاری کرد که یک سوراخ چرکین غیرقابل درمان در کف پایم شکل بگیرد که ماه‌ها طول کشید تا بهبود یابد!
آن سال بجای شال‌گردش، کل فصل بهار خانه‌نشین شدم؛ فقط بخاطر این‌که فکر کردم آتش زیر خاکستر،‌ خاموش است!
×××
آتش اعتراضات مردم، خاکستر شده ولی خاموش نیست! چقدر زغال و میخ داغ در این خاکستر بجای مانده؟ قابل تصور نیست!
#مهسا_امینی#جواد_حیدری
www.Soroushane.ir


5 1 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x