او جگر نمیخورد، چون دلخور بود!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
وقتی دلخوری، میلی به جگرخوری نداری. اسید معده شعلهور میشود ولی عصب معده، آب سردی است روی آن.
ناراحتی، نگرانی و رنج، اژدهایی است که اشتهای آدمی را به قعر چاه بیمیلی میکشاند. ازهررو خوشحالی، آرامشخاطر و آسودگی، طنینانداز آهنگ هرگونه تحرکی است؛ هرچند بسیار پیش میآید که دلخوری، نتیجهی عکس دارد و بجای اینکه فرد از اشتها بیفتد بیشتر ولع بلعیدن دارد. آنچنان که برای سرکوب ناراحتیاش، هرچیزی به دستش برسد را فرو میبرد.
بسیاری، هم دل و جگرش را دارند و هم میخورند؛ آنچنان که نه ناراحتی، نه نگرانی و نه رنج، رنجی بر آنان وارد نمیکند.
چه میلت به خوردن جگر برود، چه به دل، درهرصورت این یک نوع سلیقهی رفتاری است.
چه جگرخور باشی و چه دلخور، واکنش هر انسانی دربرابر یک اتفاق دردناک، مشترک نیست!
همین تفاوت در واکنشهاست که متفاوت بودن ما را به رخ میکشد.
نه آدم جگرخور واکنش بدی دارد نه آدم دلخور و نه هر دو خور؛ از نظر من آدمهای خوب کماند؛ آدمهای بد، اندک؛ مابقی در شرایط متفاوت، رفتار متفاوت دارند.
www.Soroushane.ir