هادی احمدی (سروش):

سه نفر بودیم؛ مشمول و آماده‌ی اعزام به خدمت سربازی. هر سه باید کارت پایان خدمت را می‌گرفتیم ولی هیچکدام میلی به سربازی رفتن نداشتیم.
رضا، مایه‌دار بود با پول توانست کارت خدمتش را بخرد.
رسول، مایه‌دار نبود، اما خایه‌دار بود! البته نه به معنی جسور، بلکه به دلیل مشکل واریکوسل بیضه‌ها توانست از خدمت معاف شود.
×××
زمزمه‌ی خدمت که شنیده شد، رسول شروع کرد به سلانه سلانه راه رفتن و پاهایش را پرانتزی می‌کرد. شاید وانمود می‌کرد؛ شاید هم از بیم بلا، بلای دیگری بر سرش آمده بود.
ظاهرا درد بیضه نمی‌گذاشت پاهایش موازی و صاف بایستد. وقتی به شوخی می‌گفتیم:"رسول چرا پاهات پرانتزیه!؟" می‌خندید و می‌گفت:"چون مطلب مهمی توشه!"
راست می‌گفت چه مطلبی ازاین مهم‌تر که باید خوب حفظش می‌کرد و وانمود می‌کرد که درد می‌کشد؟ حتمآ باید آنرا در پرانتز نگه می‌داشت تا به‌وقتش از آن رونمایی کند و همین شد که با این مطلب مهم و بولد شده در پرانتز، از دوسال حمالی و بیگاری، خود را خلاص کرد.
×××
من نه مایه‌دار بودم و نه به این مفهوم خایه‌دار! و تنها کسی بودم که بین این سه نفر مجبور به مقابله‌‌ی مستقیم شدم.
تنها مایه‌ام حقوق سربازی بود و تنها مطلب مهمم، گرفتن کارت پایان خدمت با پاهای صاف و بدون درد بیضه‌.
هر سه نفر کارت پایان را گرفتیم؛ اما هر کدام به شیوه‌ای.
×××
برای پایان دادن به هرچیزی، یا باید پول داشته باشی یا باید به چیزی وانمود کنی و یا توی دل بلا بروی. ولی ماحصل یکی است و آن، رسیدن به پایان است!
مطلب مهم این است که باید هرکدام به شکلی که می‌توانیم پایان این (نظام) را رقم بزنیم، چه با پول باشد چه با پاهای پرانتزی و چه با مقابله‌ی مستقیم. وقتی ماحصل یکی است، چگونگی‌اش مهم نیست!
#مهسا_امینی #شاهو_خضری
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x