پدر همکلاسیام فوت کرد. بار نخستی بود که چیزی به اسم مجلس ختم میشنیدم.
آن روز، باران که نه، دقيقا مثانهی آسمان پاره شده بود و هر چه آب بود بر سر زمین میریخت. میلی به رفتن به مجلس ختم نداشتم چون هم نابلد بودم، هم خجالتی و مهمتر از همه بارش شدید باران.
اما به اصرار مادرم که میگفت:"باید پیش دوستت باشی؛ باید یاد بگیری. کافیه فقط بگی، تسلیت میگم. همین؛ خب زود برو تا مجلس تموم نشده..."
به راه افتادم.
×××
تا منزل دوستم، هزار بار این جمله را تمرین کردم تا درست بیانش کنم:"تسلیت میگم؛" "تسلیت میگم؛"و ....
بیآنکه دقيقا بدانم یعنی چه؟
وقتی به آنجا رسیدم خیس آب بودم و دیدم کمتر کسی میگفت"تسلیت میگم" و بجایش مردم به بازماندگان، بلند میگفتند:"غم آخرتون باشه." يا "خدا بیامرزتش." یا "بقای عمر شما." یا "روحشون شاد." و ...
این جملات، نسبت به "تسلیت میگم" تازهتر بود. مانده بودم که کدام جمله بهترست؟ نکند چیزی که تمرین کرده بودم نادرست بود؟
استرس بدی داشتم و از سروضعم و از حضور در یک مراسم حزنانگیز هم عصبی بودم. اما خواستم همرنگ مردم شوم و جملهی" تسلیت میگم" که بارها تمرین کرده بودم را به تقلید از آنان با جملهی "غم آخرتون باشه" جابجا کنم و همین کار را کردم.
ولی به محض حضور در برابر بازماندگان، هول کردم و بلند گفتم:"دفعهی آخرتون باشه." 🙂
و مجلس ختم از خنده ترکید...
×××
ختم، انجام کاری است که هرگز آنرا تکرار نکردهای!
#مهسا_امینی #شقایق_خادمی
www.Soroushane.ir