همدانشگاهیی داشتم که روزها درس میخواند و شبها به سختی توی یک رستوران کار میکرد؛ بسیار آدم صرفهجو، اقتصادی و البته خسیسی بود و هرچه پول درمیآورد یک سکهی طلا میخرید اگر وسعش نمیرسید نیم یا ربعش را تهیه میکرد.
عشقش سکه بود. زندگیاش سکه بود و نان و آب و خوراکش سکه؛ اگرچه بازار و کسبوکارش سکه نبود!
×××
میگفت از روزی که رفته سر کار، شروع کرده به سکه جمع کردن تا یک روز به دردی بزند. نمیدانستم منتظر چه دردی بود!؟ چه روز مبادایی در ذهنش داشت که باید برایش شب و روز سکه جمع میکرد؟
نه غذایی میخورد، نه کافهای میآمد و نه لباس درستی به تن میکرد. حتی کتاب هم نمیخرید و امانت میگرفت؛ حاضر بود جزوهی ۱۰۰ صفحهای را رونویسی کند اما پول کپی ندهد! نمراتش هم همیشه افتضاح بود و از فرط خستگی اصلاً حواسش به درس و مشق نبود. هیچ چیزی برایش اهمیت نداشت جز خرید و جمع کردن سکه.
اما حقوقش از ربع سکه هم جا ماند. هرچه بیشتر کار میکرد عایدیاش کمتر میشد.
×××
یکروز گفت از نوجوانی تا دانشگاه مجموعاً ۸۸ سکه جمع کرده و همین تعداد، تشویقش میکرد تا برای خرید سکههای بیشتر، حقوق اندک چندماه را جمع کند تا فقط یک سکهی دیگر به داراییهایش بیفزاید. میگفت، اگر سکه جمع نکنم از من کم میشود! اما از گوشت و پوست و استخوان افتاده بود از همه چیز کم شده بود تا سکه جمع کند؛ با این وصف خانوادهی کمبضاعتی داشت ولی حتی یک سکه از داراییاش را به خانوادهاش هم نمیداد.
×××
فارغالتحصیل شدیم. او به شهرش بازگشت. بعد از مدتها زنگ زد و احوالپرسی کرد؛ شنیدم زن گرفته و بعد از مدتی هم از زنش جدا شده و تمام سکههایی که جمع کرده بود را در ازای مهریه به او داده بود؛ البته ماه به ماه. یعنی به ازای هر ماهی که سکه جمع کرده بود هر ماه یک سکه باید کم میکرد...
گفتم، حیف، تمام روزها و شبهای جوانی که بجای اینکه به خودت و خانوادهات برسی برای جمع کردن سکه هدر دادی. به نظرت آن روز مبادایت همین نبود؟.
گفت، نه، فکر اینجا را نکرده بودم اما اگر سکه نداشتم نمیتوانستم طلاقش دهم!
پرسیدم، پس دیگر باید از جمع کردن سکه توبه کرده باشی. بعد ازاین چه برنامهای داری؟
گفت، نه به هیج وجه! حالا که آزادم، دوباره تمرکزم را میگذارم روی سکه جمع کردن!
×××
داستان این دوستم شبیه رفتار این حکومت است. از همه چیز میزند و تمام روزهای خوب و زندگی مردم را به نابودی میکشاند فقط برای افزایش مشروعیت و قدرت کذاییاش؛ بعد که به خطر میافتد حاضرست همه چیز را به حراج بگذارد اما از رو نرود.
شک نکنید اگر این نظام بینظم و برنامه، به هر ترفندی یک درصد بتواند این غائلهی انقلاب را بخواباند باز شروع میکند به تکرار اشتباه، آن هم بدون پذیرش اشتباه!
توبهی گرگ، مرگ است!
#مهسا_امینی #ابوالفضل_آدینهزاده
www.Soroushane.ir