من خودم دیدم که دختران معترض مسلح بودند و به سوی نیروهای امنیتی شليک میکردند، یکیشان اسلحهاش، روسری بود آن را لوله کرده بود، لولهی پر از خان و برد موثر بالا، که راحت به هرجایی میچرخاند و با آن شليک میکرد، گلولههایش به هرکس میخورد نیست و نابود میشد. یکی هم اخگری در دست داشت و با آن، اسلحهاش را سوزاند تا گلولههایش نه بر اثر چکاندن ماشه که بر اثر حرارت و آتش، شليک شود. یک نفر دیگر هم فریاد شبیخونش شبیه تیغ شمشیر برنا بود لب باز میکرد گردنهای بسیاری را یکجا میزد. عدهی کثیری هم شبیه تانک شده بودند و بیمحابا به جلو پیش میرفتند و بسیاری را زیر گرفتند. برخیشان روئینتن بودند و نامیرا و لحظهای از پا نمیافتادند...
برخی نیز سلاح مرموز دو لبهی تیزی داشتند که موهایشان را با آن قیچی میکردند و موها را زیر پای دشمن میانداختند تا پایشان بلغزد!
×××
چقدر خطرناک بودند! هرچه در آن میدان میدیدم وحشتناک بود. جهنمی خونین به پا شده بود که بیا و ببین. ارتشی قدرتمند و بیرحم در برابر نیروهای امنیتی ضعیف؛ نیروهای مظلومی که نمیدانستند چکار کنند؟ یا داشتند آب بازی میکردند، یا با تفنگهای رنگی، نقاشی میکشیدند، یا با تفنگهای جنگی، شب را نورافشانی میکردند و یا دود راه انداخته بودند تا فضا را شاعرانه کنند؛ یا در حال فرار بودند...
من خودم دیدم که این نبرد نابرابر است. اگر با چشم خودم نمیدیدم باور نمیکردم.
#مهسا_امینی
www.Soroushane.ir