جُغد شُوم!
پرتویی در خود نمیبینم ولیکن بیدلیل
باز چشمانم پیِ خورشید عالم روشن است
جُغد شُومی بر تن ویرانهام خوش کرده جا
او نمیداند که آوازی دوباره در من است
گرچه شب با ظلمتش خطی سیه بر من کِِشد
باز هم آن مطلع نور سحر در دامن است
ردپایی از تو هرگز من نمیبینم دمی
گرچه آن مأوای تو دانم که در این برزن است!
www.Soroushane.ir
#مهسا_امینی