هرقدر هم "یوبس" باشی و با سه مَن عسل هم کسی نخوردت و یا اهل فیس و افاده و خجالت باشی، اما در لحظهای که تنهایی و شنوای یک موسیقی شادی، قِری به کمرت میآید و لرزشی به باسن و دست و سر و سینهات فرو میافتد؛ گویی که بدنت بر گسل زلزلهی موسیقی است! آنگاه سرخوشی و میخواهی بلرزانی تمام بندبند بدنت را؛ یا حتی بخش اندکی از آن را! درهرصورت نمیتوانی مقاومت کنی. مهم نیست رقص بلدی یا نه، لرزاندن و تکاندادن حتماً چیزی است که مفاصلت میل به آن دارند و چه ناشی باشی یا کاربلد، به تکانهای ناخواسته، احساست را بهسوی خود خواهند کشید!
رقص از دیرباز بوده از آیینهای مذهبی و روحانی از ورزش و مراسمات و از هنرهای نمایشی با این وصف تکان دادن سر و سینه، شعفآفرین است. آنقدر که:"میخوای خودتو توُ گِل بِپِلکونی!"
رقص، در فارسی و عربی، Dance در انگلیسی، ھەڵپەڕکێ در کوردی و سماع در کوردی بیجاری و اشعار مولانا همگی به تکان دادنهای موزونی گفته میشود که قادرست ارتعاشاتی از حس پرشورت را در لحظهی اکنون منتقل کند.
رقص، شبیه موسیقی، شبیه لبخند، شبیه گریه و شبیه بسیاری از چیزهای دیگر یک زبان مشترک بین تمام آدمهاست حتی اگر عنوانش چیز دیگری باشد! رقص، احساسی ناب است پیش از آنکه بدنت را بلرزانی، درونت را داری میلرزانی. زیرا تمام ذرهذرهی وجودت به تکانهای پرشوری نیازمندند و از ایستا بودن بیزارند!
رقص، تنها لرزیدنی است که خرابی به بار ندارد و حتی لرزشی است برای فراموش کردن خرابیهای قبلی!
www.Soroushane.ir