تا دیروز بزرگترین قسماش، حضرت ابوالفضل بود. وقتی کسی را نفرین میکرد حضرت ابوالفضل را میفرستاد به انتقامگیری. وقتی دردی میکشید حضرت ابوالفضل را فریاد میزد و هنگامیکه بلایی بر سرش میآمد میگفت، این حضرت ابوالفضل است که دارد انتقام فلان کس را ازش میگیرد.
امروز دیدمش. خبری از تکه کلام حضرت ابوالفضل در گفتههایش نبود. مدام میگفت، کارما. قسماش شد کارما.
میگفت، کارما بهزودی توی قابلمهی کسی که در حقم بدی کرده میگذارد. من انتقام نگیرم، کارما میگیرد. حتی رنجهایش را گردن کارما میانداخت که بر سرش آورده.
گفتمش: خوب است که هر بار به چیزی معتقدی. اما بهتر است مسئولیت کارهایت را بپذیری. آنگاه نیازی نه به حضرت ابوالفضل داری نه به حضرت ابوالکارما.
گفت، خُب که چی!؟ آنهایی که بدی میکنند سزایشان با کیست؟
گفتم، آنان هم چون میدانند تو به دنبال حقت نیستی خیالشان راحت است و با خیال تخت، بدی میکنند و با خیال تخت، میدانند که تاوان پس نمیدهند زیرا کسی در پیاشان نیست جز اعتقاداتت!
www.Soroushane.ir