هادی احمدی (سروش):

طالب!
آزرده شدم آنــدم دیدم كــه تــو پَر گیری
این عشق دل و جان را با دیگـری سر گیری
روزی كــه جدایـی شد قانون چنین تــقدیر
باید كه دگــر عشقت از جـان و جگر گیری
دزدیده قــمر نوری از پرتو این خــورشید
یكبـاره چـــرا نــور از آن متن قـمر گیری؟
من پرتو خورشیدم گر نور فــزون خــواهی
با شعله ی زرّینم هــر شب تــو سحر گیری
با شب پَره‌ها گــویم این قصه‌ی بـد فرجام
بــا رقـص نسیم آیــد شاید كــه خبر گیری
گر طــالب حــلوایی بایــد كـه شوی صابر
باید بكِشی رنجـی تا گنــج و گُهر گیری
این لوح دلم صاف‌ است از رنگ و قلمكاری
نقـاش دل ار خواهــی با من تــو هنر گیری
از شاخه درختی نو گر میوه‌ی خوش خواهی
طــالب كه شود صــابر از بــاغ ثمر گیری
پرواز تـو خــوش بادا هر چــند ز ما دوری
نفـــرین نكــنم از دل چون بــار سفر گیری
آزرده مشو یارا از شکوه‌ی تنهایی
در یــاد تو مــی‌مانم گــر یـار دگر گیری
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x