در بحثهای مربوط به اشعار حافظ و سعدی شرح مفصلی در این باب باید نوشت. در آغاز باید دید چرا دیوان اشعار حافظ همنشین کتاب قرآن شده و روی طاقچهی اکثر خانهها جا خوش کرده!؟ و چرا اینهمه از سعدی در کتب درسی نقلقول شده؟ درحالیکه سراسر دوران ادبی ایران مملو از هزاران شاعر برجسته است؛ ولی چرا حافظ اینقدر محبوب است؟ آیا شعر او چیز خاصی دارد یا چون بیشتر در دسترس قرارگرفته، محبوب شده؟
×××
دستگاههای حاکمیتی که بعد ورود اسلام تمام تمدن و فرهنگ ایرانزمین را در برگرفتند در مواجهه با طیف وسیع آثار ادبی، گزینشی عمل کردند و در تلاش بودند تا ذهن عوام را به سمت و سویی که میخواهند سوق دهند. اولازهمه، کاری کردند که مردم استخارهی قرآنی را به فال حافظ کوچ دهند تا همه از این خرافه سیراب شوند و از اشعار و داستانهای مذهبی سعدی برای تحکیم این ارزشها بهره گرفتند. بعد اشعار شاهدبازی و سایر سرودههایی که علت سرایش آن بهدرستی مشخص نشد را از دیوان اشعارش سانسور کردند.
ترکیب حافظ و سعدی دقیقاً در ذهن مردم، شبیه ترکیب گلستان و بوستان سعدی است! ازبسکه این دو باهم تکرار شدهاند. اگر به فحوای کلامشان نگاهی بندازی میفهمی بهشدت شبیه هماند. عشق زمینی، عشق خدایی و برعکس. انگار گاهی درگیر احساسات درونی بودند و گاه درگیر شرایط حاکمیت آن دوره. ولی بهواقع در حق باقی شاعران نامآورتر اجحاف شده. زیرا چه ازنظر غنای ادبی، خلوص مطلب و دامنه و حجم فعالیت، شاعران بنامتری از این دو بودند. اما موردتوجه قرار نگرفتهاند.
×××
من با حافظ و سعدی پدرکشتگی ندارم. اگر ادوارد فیتزجرالد رباعیات خیام را ترجمه نمیکرد و به جهان معرفی نمیکرد ما هم نمیفهمیدم خیام کیست!
خیام از واقعیت عشق زندگی انسان به جهان پیرامون و زیستن در اکنون سخن میگفت که مالامال از شادی است و از سویی مولانا نیز که به لطف ترکیه جهانی شد لبالب پر از عرفان است. اما محبوب نیست چون انگ دفاع از ابلیس را به او سنایی و برخی دیگر نسبت دادند و فردوسی که حماسهسرای بیبدیل است در گوشهای رهاشده، زیرا زبان پارسی را از عاری از کلام عربی کرد و همین یعنی شمشیر بستن روی بنیادیترین کتاب یعنی قرآن که به زبان عربی است.
×××
مهجور ماندن مولانا به دلیل اشعار عرفان حقیقی و تصوف است و خیام به دلیل برداشت کوتهنظران از تعبیر باده و کوزه و فردوسی به دلیل حماسهسازی و حذف اللغة العربية.
این سه نفر که تاریخ، عرفان و انسان را به میدان سخن آوردهاند که هر سه قلم جزو مهمترین ارکان هویت و شناخت خود و پیرامون در زندگی هر انسانی است ولی محبوبیتشان بهاندازه حافظ و سعدی نیست چون کاری کردند که اشعار آنان ورد زبان کسی نشود. فقط به یک دلیل چون بازتابدهندهی ارزشهای عوامفریبانهی اسلامی نبودند!
×××
جهان ادبی ما مدیون این چند نفر نیست اما بارزتریناند. از رودکی و سنایی و بافقی، عطار و ... تا شعرای معاصر همگی در مغز سخن یکچیز را میگویند و آن شعر است ولی اینکه چه شعری گیراست و کدام نیست باید به ترازوی مقایسهی بیطرفانه گذاشت.
تا به فهم مولانا درنیایی نمیدانی عرفان و عشق واقعی چیست و تا خیام را نفهمی نمیدانی انسان و زندگی چیست و تا فردوسیخوان نشوی نمیدانی اصالت بیان یعنی چه؟ این چند نفر آگاهیبخشترین شاعران ایراناند.
از همهی صاحبنظران و علاقهمندان میخواهم در اشعار سایر شاعران بنام کهن و معاصر ورود کنند تا به ارزش حقیقی کلام ناب پی ببرند و صرفاً رویهی دیکته شده از چند شاعر سفارشی را دنبال نکنند.
www.Soroushane.ir