جشنهای باستانی و دوهزار و پانصد ساله جایش را داده به جشن گودبای پارتی، گودبای ممه، جشن دندان، جشن طلاق و ... شادی حق بدیهی هر آدمی است برای زیستن چندصباحی در این دنیا. ولی حکومت غمپرور، مردم را به سوی بهانههایی سوق داده که نتيجهاش زیبا به نظر نمیرسد.
وقتی از جشنهای فخرآور ملیگرایانهی جمعی به سمت جشنهای فردی هدایت شدیم بهتر از این هم نمیشود. آنگونه که هر خداحافظی تلخی، جشنی دارد. جدایی از محل کار، جشن دارد. قطع کردن سینهی مادر از طفل، جشن دارد. رهایی از همسر بد، جشن دارد و... این یعنی تبدیل غمها و جداییها به شادی.
اگرچه در متن هر غمی، خلق کردن شادی، کاری بس جسورانه است اما ماهیت غم، غم است و با رنگ کردن غم، شکل شادی حقیقی، حاصل نمیشود. گنجشک، گنجشک است حتی اگر بتوان آنرا به رنگ قناری درآورد.
وقتی شادی واقعی را بیابی هر لحظه از این زندگی جشن است جشن زیستن در اکنون! آنچنان که خیام و هایدگر میگفت. اگرچه مردم غمناک، دنبال شادیاند ولی نه با جشن گرفتن جدا شدنها.
شادی حقیقی نیازی به بهانه ندارد اما اگر کسی در این کار قاصر است میتواند اتفاقات ساده و معمولی را تبدیل به جشن کند وگرنه خاتمه و جدایی نه تنها بهانهی خوبی برای جشن و شادی نیست بلکه دقيقا آن نقطهی عطف برای همیشه در زندگی ثبت میشود و دیدن تصاویر آن، یادآوری تلخی گذشته است نه شادی!
کیک ممه، سایز نمیخواهد. نیازی نیست کسی سوتینش را از پشت ببندد! فقط کافیست شیرین باشد و دو برچسب شکلاتی روی نوک سینهی کیکی خورده باشد تا به طفل محتاج به سینهی مادر بفهماند که وقت جدایی است اما غمت نباشد. برای طفلی که هنوز معنی غم و شادی را نمیفهمد جشن ممه، نیازش را نمیپوشاند! جز برای مادری که در تلاش برای رهایی از غم مک زدن طفل است.
باید شادی در تمام لحظههای زندگی احساس شود تا برای تلخیها، جشن نگیریم!
www.Soroushane.ir