تشنهلب!
نگو این گریه به زن آید و مردانه که نیست
دلم از شدت غم، یکسره مردانه گریست
اشک من همچو شراب است و خورَم مست چنان
تا که خالی شود این جام شرابم که از آن
جوشش اشک من از چشمهی لبریز نگاه
تا که سیراب شود خاک کویر از غم و آه
شدهام تشنهلب از رفتن بی آمد او
شاید این اشک من آب است و شد این چشم، سبو
www.Soroushane.ir