مسخره نکنید، من عاشق یک چوبلباسی ایستاده هستم که خریدم، یک چوب سرسخت، محکم، ناب و خاص با طراحی بسیار دلنشین. قطعاً که از آن شاید در خانههای بسیاری باشد اما علاقهی خاصی بدان دارم. اندازهاش آنقدر هست که وقتیکه مُردم بشود کنارم چالَش کنند!
اما فقط این نیست نوتبوکم، چند جلد کتاب، عینک، یک حلقهی انگشتر طلا و یک سری خِرت و پِرت ریز دیگر هم جزو اشیایی است که اگر بگویم عمیقاً دوستشان دارم بیراه نگفتهام. میدانم که هرگز اینها را با خود به گور نمیبرم اما کاش میبردم!
×××
روزی اسکلت یک زن چندهزاره ساله، با گردنبندی از عاج فیل دیدم که به شکل ظریفی طراحی شده بود باور کردنی نبود چطور به آن ظرافت ساخته شده بود. کنار شاهی، یک شمشیر و کمی جواهرات و کنار مردی، یک دستبند و چند تکه اشیای باستانی.
اشیایی که شاید تصور کنیم برای استفاده از آن دنیا به کار میآید که البته مشخصاً آن دنیای دیگر، همان فرداهاست!
×××
وابستگی به اشیا شاید پوچترین اتفاق باشد برای آدمی که مرده. اما اگر عمق علاقهی او به آن شی زیاد باشد حتی اگر ازش استفاده نکند و یا هرگز به کارش نیاید ولی ارتباط صمیمت او با آن شی، که با تمام گوشت و پوست و استخوان حسش کرده، میتواند کاری کند که همیشه کنارش باشد. درست است که بعد از مرگ، خبری از گوشت و پوست نیست، اما استخوان که هست. حتی اگر استخوانی هم باقی نماند انسان دیگری هست که آنرا ببیند و با گوشت و پوست و استخوانش آن را حس کند.
×××
مرا با اشیایی که دوست دارم خاک کنید. این اشیا حتماً که به کار من نمیآید اما اگر روزی برحسب اتفاق، کسی در پی گنج و اکتشاف، گور مرا بکاود خواهد فهمید این مَرد به چه چیزی علاقمند بوده، خواهد فهمید، در دورهای که میزیستم این چیزهایی که همراهم هست، وجود داشت که به چه ظرافتی کار شده. بیشک ظرافت اشیایی که همراه اسکلت هست بیشتر از خود اسکلت به کارش خواهد آمد! سادهتر تاریخ را ورق خواهد زد و درک بهتری از دوران ما خواهد داشت.
اشیای باقیمانده از پیشینیان، باعث شده نگاهمان به گذشته تغییر کند بیشک اگر نبود نمیفهمیدیم مردم آن زمان چگونه میزیستند چه چیزی دوست داشتند و برای چه مردند؟
مرا با اشیای دوستداشتنیام خاک کنید....
www.Soroushane.ir