به شکل رایج و البته نادرستی، دو کلمهی انگلیسی فوق در ایران به یک شیوه تلفظ میشوند به نحویی که انگار هر دو نیز یک معنی مشابه دارند، به معنای پیام یا پیامک؛ در حالیکه اولی یعنی پیام و دومی یعنی ماساژ. کاری به این موضوع ندارم چون معلم زبان نیستم. بحثم چیز دیگری است.
ماساژ دادن پیام، همان چیزی است که اندکی مکث برای تأمل نیاز دارد.
×××
هر نوشتهای پُر از گرهها و قلنجهای سخت و دشوار است که اگر خوب پرداخته نشود حتی نا ندارد از روی خطوط بلند شود چه برسد به اینکه بخواهد بر دل مخاطب هم بنشیند. شاید آن ضربالمثلی که میگوید آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند دقیقاً گویای ماساژ دادن پیام پیش از انتقال است. یعنی حروف بر خطوط صاف دل، چون نُتهای موسیقی سوار میشوند تا مملو از هارمونی و ریتم دلفریب شوند در این صورت وقتی به زیبایی و مهربانی نواخته شوند گوش مخاطب را تسخیر میکنند. اما هیچکس از ساز ناکوک و از ترانهی ناجور و حرفهای رنجور، دلخوش نیست.
×××
ماساژ دادن، همیشه رگها را باز میکند و قلنجها را میشکند و آدم را آماده میکند تا خیلی سرحال به نظر برسد. همین داستان برای نوشتهها هم صدق میکند. هرچند آمادهسازی پیام برای انتقال به مخاطب، رسالت تقریباً انرژیبری است اما همینکه تلاش میکنی پیامت را شیرین، مهربان، ساده، کوتاه، روان، خوانا، اثربخش و با کمترین سوبرداشت منتقل کنی، این چیز کمی نیست و کسی که دقت میکند که چه بگوید بهواقع رسول گرانقدری است که باید قدرش را دانست. اگر چنین نیست، سکوت، بهترین پیام است!
×××
فارغ از اینکه نگارنده هستید یا نه، پیامتان را ماساژ دهید و بعد روانهی بازی کنید. هر پیام تلخ و تندی و هر نوشتهی دلآزاری میتواند روزهای آدمها به هم بریزد. میتواند گند بزند به بازی. قلنج پیامهای گرفته نشده بدجور میخورد توی سر آدم.
نوشتهها ظاهری مشابه دارند همگی مجموعهای از حروف مشابهاند اما با چه ترکیبی و با چه خوانشی، این دقیقاً همانچیزی است که مشخص میکند آن پیام حاوی چیست.
میدانم که هیچکداممان اعصاب نداریم اما همگی دل داریم! پس مهربانتر بنویسیم و مهربانتر بخوانیم، چون خیلی نمیمانیم. چون هیچیم، درست شبیه حبابی بر لب ساحل.
www.Soroushane.ir