هادی احمدی (سروش):

تگرگ!
تگرگ از من چه می‌خواهد بجز جنگ!؟
سلاحم گریه و خاکم دلِ تنگ
بهاران با تگرگ از دم که تلخی است
تگرگی سخت و بد مانند خرچنگ
نوای ساز و آهنگی به ترفند
بجای دل زند بر صورتم چنگ
به پشت این نقاب سبز و باران
نشست از بس زمستانی به نیرنگ
مجازاتم شده چون سنگساری‌!
گنهکارم، زنَد بر من از آن سنگ!؟
شکوفه در شکنجه، عشق در باد
شکوفایی کجا بینم در این ننگ؟
به شلیک گلوله‌ رفت گلبرگ
هم آن پرچم، هم آن جانم، هماهنگ
بجای قطره‌ی باران، که رگبار
به جان من به پا خیزد شباهنگ
نه رحمی باقی است از باد و طوفان
نه انسانی، نه سربازی، نه سرهنگ
رگ گردن که نزدیک خدا نیست
که هرکس می‌شنید دردم ز فرسنگ
صدایم را خدا نشنید انگار
مگر در گوش خود کرده که آهنگ؟
بجز این حرف بیهوده کسی نیست
که تسکینم دهد از ظلم این جنگ
رسد رگبار بی‌پایان زمانش
به‌زودی می‌رود آوای هر زنگ
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x