ناز!
من که خریدار توأم، ناز تو بر کس نفروش
بار دگر بر تن و دل، جامهی دلداده نپوش
این میِ جانبخش لبم در غم لبریز شدن است
جز ز لب جام لبم، باده که دیگر تو ننوش
ناز تو از آن مناست بر دگری ناز نکن
بیسبب از دادن دل، بر کس بیگانه نکوش
جز من دلداده کسی میخرد آن ناز تو را؟
راه دگر نیست بجز، ناز فروشی به سروش