ما همه فروشندهایم!
یکی قلمش را میفروشد، یکی تناش را. یکی زبانش و آن یکی هنرش را.
یکی گوش به فرمان است و یکی دست به فرمان.
یکی چوب به دست است و دیگری دست به چوب.
یکی از این است و یکی از آن.
مغزهای ما، تنهای ما، اثر انگشت ما و خود ما تنها هستند و تنها میمانند.
بگذار آنکس که از فروش تن لذت میبرد، لذت ببرد.
بگذار آنکس که نانش از زبانش است زبان بریزد.
بگذار آنکس که نوک قلمش به گردش باد روزگار میچرخد، بچرخد.
بگذار آنکس که اندام دارد به دام برود.
من، همه نیستم اما همه، من هستند!
مرا با او در یک گور نمیگذارند. خوب و بد بودن هر دو هنرست.
هر کسی به طریقی جهان را میفهمد اگر خوب ظاهر شود ادامه میدهد اگر بد ظاهر شده، ترک فعل میکند. سنگ را برای همین آفریدهاند تا سر به سنگ بخورد.
ما آدمها، فاعل هزاران افعالیم.
فعل نوشتن، فعل فروختن. فعل ریختن. فعل کشیدن.
آدمها در فعل، خلاصه نمیشوند!
آنکس که امروز میکشد روزی میدرد. آنکه میخزد، روزی میجهد.
یک فاعل، قادر است هر فعلی را در جملات زندگی به کار گیرد و بارها و بارها سراغ افعال دیگر برود.
مهم فاعل است نه فعل!