پدربزرگ، نوزاد را در آغوش گرفت و در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپش اقامه. سپس لای قرآن را گشود. چنددقیقهای لابهلای کلمات عربی گم شد و سپس سرش را بالا آورد و کتاب را بست و گفت نامش را گذاشتم ایمان.
چرا ایمان؟
چون توی قرآن آمده! سراسر قرآن، پُر از ایمان است.
اما اینگونه نیست ایمان خیلی کم است، مومن زیاد است! بهرحال برای رعایت آداب تقدس کتب آسمانی هم که شده باید چنددقیقهای میگشت. نام کوچک فرزند نورسیده، شد ایمان. نام خانوادگیاش هم که محمدی بود!
ایمان محمدی، این روایت را هزاران بار از مادرش شنیده بود.
توی منزل و کوچهپسکوچه همه او را ایمان صدا میکردند. به این نام عادت کرد. اما وقتی رفت مدرسه، دید که اسم دیگری هم دارد. محمدی. آنجا ایمان محمدی صدایش میکردند. بدش نمیآمد بههرحال آنقدر استقلال عمل نداشت که خود را جدای از خانواده ببیند و جدا از نام خانوادگی! به نام و نامخانوادگی هم عادت کرد.
آنگاهکه بزرگ شد و مستقل، توی شرکتی مشغول به کار شد. آنجا فقط محمدی صدایش میکردند.
اما او دوست داشت همه او را با نام و یا در بدترین حالت، با ترکیبی از نام و نامخانوادگی صدا کنند نه فقط با نامخانوادگی. اینجا اصلاً خانواده مهم نبود. خودش مهم بود و بس. ولی همه میگفتند نام خانوادگی، رسمی است! توی شرکت هم باید همه رسمی با هم حرف بزنند. نام خانوادگی، محترمانه است و نام!
نام چی!؟ متعجب بود که آیا نام، نامحترمانه است!؟ چرا باید نامخانوادگی، محترمانه و رسمی باشد. این چه تابوی احمقانهای است که نام را در خانه و در میان دوستان باید صدا زد و نامخانوادگی را در محافل و سازمانها و دانشگاه!؟ اگر نام غیرمحترمانه است چرا آن را روی فرزندانمان میگذاریم!؟ نکند فقط برای سرشماری در خانوادههای پرجمعیت بود!؟
هرکسی دلیلی میآورد. یکی میگفت چون نام تکراری زیاد هست. یکی میگفت اگر با نام همدیگر را صدا بزنیم حس نزدیکی به ما دست میدهد! دیگری میگفت طرف احساس خودمانی بودن خواهد کرد. یکی گفت، همسرم ناراحت میشود و در آخر مدیری گفت، کارکنان سوءاستفاده میکنند. عصاقورتدادهای هم گفت وقتی صنمی با طرف ندارم از نام استفاده نمیکنم، اصلاً خطاب کردن نام، یک جور توهین است! اما او چه صنمی باید داشته باشد!؟ چه توهینی!؟
هیچگاه ندید در شناسنامهاش زیر نام نوشته باشند اسم خودمانی و زیر نامخانوادگی، قید کرده باشند نام رسمی و محترمانه!
آنقدر همکارانش به منزلش زنگ زدند و گفتند با آقای محمدی کار دارند که در نهایت همسرش هم تصمیم گرفت در منزل بجای نام ایمان، او را محمدی صدا بزند. او نیز به این نامخانوادگی عادت کرد.
نامش را خیلی دوست داشت اما کسی به آن ایمان نداشت!