میخواهم همهچیز را تجربه کنم و انتهای تکنولوژی دنیا را ببینم. اندکی از آدمهای پیش از خود را دیدهام میمونهای بیریخت! میخواهم ببینم آدمهای میلیونها سال بعد چه شکلیاند؟ طبیعت و دنیا چه ریختی است!؟ من هنوز محو شگفتیهای جهانم. هنوز مشتاق سفر در زمانم. من غرق در خلاقیت انسانم. نه انسانم نه حیوانم نه از اینم نه از آنم. ولی بهاندازهی کافی در این دنیا، نمیمانم!
بدن پرندهای را از هم دریدم اثری از موتور پرواز نبود اما پرنده بدون آن پَر میکشید تا اوج آسمان دور. بدن ماهی را از وسط نصف کردم خبری از کپسول اکسیژن نبود روی صورتش هم ماسکی نبود! اما ماهی شبیه زیردریایی تا عمق اقیانوس فرو میرود فقط با کمی چپ و راست شدن. اولی در هوا سُر میخورد و دومی در آب. منم میخواهم پرواز کنم بدون چیزی اضافه، میخواهم به عمق اقیانوسها بروم بدون شیئی بیخود.
برای دیدن این اتفاقات باید هزاران سال عمر کنم!
گفتهاند که برخی کلاغها سیصد سال عمر میکنند. البته کسی سیصد سال عمر نکرده تا عمر سیصدسالهی آنها را ببیند. درهرحال شاید کلاغ با همین بدن و توی همین طبیعت بتواند بیشتر از ما عمر کند، بااینکه هیچ کار مهیجی چون انسان نمیکند. بماند که افسانهی نوح پیامبر نیز ظاهراً عمری طولانی داشته.
با تلسکوپ ساعتها غرق رصد کردن ذرهی ناچیزی از فضا بودم بیآنکه پای چشمانم را بتوانم از آنطرف کهکشان راهشیری فراتر بگذارم. با میکروسکوپ روی لایهی نازکی از پوستم دیدم که انگلهای دمودکس هم هستند با سیستم پیچیدهی حیات! من غرق دنیای پیرامونم.
برای دیدن دنیای بالای سر و دنیای زیر پا، فکرهای زیادی زیر سر دارم. اما با متوسط عمر ۶۰-۷۰ سال و حداکثر ۱۲۰ سال عمراً به چیزی برسم. ناچار خیلی چیزها را فشردهسازی کردم ولی بازهم ۲۴ ساعت برای من خیلی کم است. بااینکه کمتر از ۵-۶ ساعت میخوابم و حجم زیادی از آن را یا مطالعه میکنم یا مینویسم و یا با خانواده هستم، یا در سفر و یا کار، با تمام اتوماسیونسازیهایی که کردم بازهم بهشدت وقت کم میآورم. وقتی به بستر خواب میروم از سر ناچاری میخوابم که فردا را از دست ندهم!
من ابداً نمیخواهم بمیرم حتی اگر فقط چشمانم باقی بماند و برای میلیونها سال بعد دنیا را ببیند! شاید در آن صورت بگویم من دنیادیدهام!